اکتفاء

معنی کلمه اکتفاء در لغت نامه دهخدا

اکتفاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) برگردانیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نگون کردن. ( از مهذب الاسماء ). نگونسار ساختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از مهذب الاسماء ) ( از ناظم الاطباء ). || برگردانیدن خنور را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ). نگون کردن ظرف برای بیرون ریختن آنچه در آن است. ( ازاقرب الموارد ). نگون کردن اوانی. ( تاج المصادر بیهقی ). نگون کردن ظرف آب و مانند آن. ( آنندراج ). || بسنده کردن به چیزی . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از مهذب الاسماء ). کفایت کردن به چیزی و در این معنی معمولا در فارسی بصورت اکتفا یعنی بی همزه آخر بکار رود. ( از یادداشت مؤلف ). بسنده کردن. بس دانستن. بس کردن. بس شدن. اقتصار. به چیزی بسنده کردن. بر چیزی فروایستادن. اکتفاء کردن به. بسنده کردن به. قناعت کردن به. بس کردن به. ( یادداشت مؤلف ). بسنده نمودن به چیزی وگویند قانع و خشنود شدن بدان. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه اکتفاء در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) بسنده کردن ، کافی بودن . ۲ - (اِمص . ) بسندگی .

معنی کلمه اکتفاء در ویکی واژه

بسنده کردن، کافی بودن.
بسندگی.

جملاتی از کاربرد کلمه اکتفاء

قراءت حمزة و کسایی: «ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ» مضاف است بی تنوین باقی‌ بتنوین خوانند، و انّما حسن التّنوین فی المائة لانّها نزلت و لیس فیها ذکر السّنین فلمّا اشتبه علی السّامعین الثلاثمائة انّها اعوام ام شهور ام ایّام نزلت سنین فابقی ذلک مکانه، کما فعل بتنوین القواریر فی سورة الانسان فیکون بدلا من ثلاثمائة و قیل فیه تقدیم و تأخیر ای لبثوا فی کهفهم سنین ثلاثمائة و من لم ینون جعل ثلاثمائة مضافة الی سنین لانّ الجمع هو الاصل و هو المراد اذ المعنی ثلاثمائة من السّنین، و انّما قیل ثلاثمائة سنة اکتفاء بلفظ الواحد عن لفظ الجمع لانّه یعلم انّ المائة لا یضاف الی الواحد فی المعنی و انّ رجلا و امرأة فی قولک مائة رجل و مائة امرأة یراد به الجمع و الکثرة، «وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» ای ازدادوا علی ثلاثمائة لبث تسع سنین. قیل انّما هی ثلاثمائة سنة بالشّمسیّة و ازدادوا تسعا بالقمریة لانّ فی کلّ سنة یتفاوت احد عشر یوما فیکون مجموع ذلک تسع سنین و اشهرا فاضرب عن ذکر الاشهر لانّ الکلام فی ذکر السّنین.
«وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ» قراءت عامّه کل ما سألتموه باضافتست مگر یعقوب که وی کل بتنوین خواند و باین قراءت ما نفی است و معنی آنست که داد شما را همه چیز که آفرید، آن گه گفت: «ما سَأَلْتُمُوهُ» آن داد شما را که هرگز نخواستید ازو که آن آفرین ما را، و بر قراءت عامّه معنی آنست که و آتاکم من کلّ الّذی سألتموه شیئا فحذف المفعول الثانی اکتفاء بدلالت الکلام علی التّبعیض کقوله: «وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ» یعنی اوتیت من کلّ شی‌ء فی زمانها شیئا و قیل هو علی التّکثیر نحو قولک فلان یعلم کلّ شی‌ء و انت تعنی بعضه و نظیره فتحنا علیهم ابواب کلّ شی‌ء، «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» ای ان تریدوا عدّها لا تطیقوا عدّها لکثرتها، و قیل لا تحصوها ای لا تطیقوا ذکرها و القیام بشکرها لا بالجنان و لا بالبنان و لا باللّسان، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» ای کثیر الظلم و الکفر، و لفظ الانسان جنس قصد به الکافر ها هنا خاصة کما قال عزّ و جلّ: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»
«مُتَّکِئِینَ فِیها» ای جالسین فیها جلسة المتنعمین للراحة، «یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ» الفاکهة ما یوکل للذّة لا للغذاء «وَ شَرابٍ» یعنی: و شراب کثیر فحذف اکتفاء بالاوّل، ای یتحکّمون فی ثمارها و شرابها فاذا قالوا لشی‌ء منها: اقبل، حصل عندهم.
بر اساس برخی نظریه‌های معرفت شناختی، بخش بزرگی از موانع خلاقیت مربوط به ایدئولوژی غیر خلاق است. این ایدئولوژی حاکی و ناشی از نوعی معرفت‌شناسی است که روال فکری خاصی را پیشنهاد می‌کند. به عنوان مثال ادوارد دوبونو نهادینه شدن تفکر خطی را موجب خشک شدن چشمه خلاقیت می‌داند. تفکر خطی، خود از نوعی معرفت‌شناسی ناشی می‌شود و به عقیده برخی کارشناسان به تفکر و منطق ارسطویی بازمی‌گردد. در منطق ارسطویی، بنا به مقتضای کژکارد تعریف جنس و فصلی، ذهن بر مبنای اکتفاء بر یافتن تعریف واحد، کمتر انگیزه برای واکاوی‌های جانبی پیدا می‌کند.
«و قیل: اکتفاء العبد الذلیل بارب الجلیل کاکتفاء الخلیل باجلیل، حتی لم ینظر الی عنایة جبریل.»
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ هذه الایة منتظمة بقوله: یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ و المعنی انّ اهل الموقف یوم القیامة بعد محاسبة اللَّه ایّاهم یفرّقهم فرقتین لکی یجزی الذین آمنوا به فی الدنیا و عملوا بطاعته ما یجزیهم بفضله و هذا دلیل علی ان جزاء الاعمال الصالحة فضل من اللَّه تعالی و هذا من الضّرب الذی یذکر فیه احد طرفی الشّی‌ء و یحذف الطرف الآخر اکتفاء بدلالة المذکور علی المحذوف. و ذلک انّه ذکر انّه یجزی المؤمنین و اراد و یعاقب الکافرین فحذف ذکرهم لدلالة جزاء المؤمنین علی عقاب الکافرین إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ فیشوبهم بالمؤمنین بل یفرق بینهم، وَ مِنْ آیاتِهِ، ای و من آیات قدرته أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ یعنی الجنائب مُبَشِّراتٍ، بالمطر. و قیل تبشّر بصحة الأبدان و خصب الزمان و کلّ ما فی القرآن من الرّیاح بلفظ الجمع فهو الرحمة. و قیل الرّیح جسم رقیق یجری فی الجوّ. و قیل هواء متحرّک، و قیل تموج الهواء بتأثیر الکواکب، و هذا من کلام الاوائل و الصحیح ما ورد به الخبر عن النبیّ (ص): الریح من روح اللَّه عز و جل تأتی بالرحمة و تأتی بالعذاب فلا تسبوها و سلوا اللَّه عز و جل خیرها و استعیذوا باللَّه من شرها.
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ... الایة علامة الصدق فی التّوحید قطع العلاقات و مفارقة العادات و هجران المعارف و الاکتفاء باللّه علی دوام الحالات. هر که حلقه انقیاد شرع در گوش فرمان کند به بهشت رسد هر که دیده حرص بناوک فقر و فاقة بدوزد از دوزخ برهد، هر که صفات خود قربان مهر ازل کند اسرار علوم حقیقت از دل وی سر برزند، هر که یعقوب‌وار در بیت الاحزان عشق نشیند. و از علایق و خلایق ببرّد بصحبت مولی رسد. از خداوندان همّت یکی خلیل بود، ابراهیم در بدایت کار دنیا را بر مثال ستاره پیش دیده وی در آوردند، پس عقبی بینی اندر صورت ماه جمال خود بر دیده خلّت وی جلوه کرد پس نفس امّاره و مهر اسماعیل بحکم بعضیّت بر صفت آفتاب خود را بدو نمود. خلیل در نگرست بر هیچ چیز از موجودات آثار عزّ فقر و نشان ازل ندید گفت: نخواهم لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ همی بیکبار از کل کون اعراض کرد دنیا بداد و دل از فرزند برداشت و نفس خود را بآتش نمرود سپرد گفت: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ. هر که خواهد که در کوی موافقت بر بساط محبّت منزل کند مرکب علاقت را یکبارگی پی‌کند.