امریه

معنی کلمه امریه در لغت نامه دهخدا

امریه. [ اَ ری ی َ ] ( اِ ) مأخوذاز تازی ، دستور کتبی ، گویند: امریه ای صادر کردند.
امریه. [ اَ ری ی َ ] ( اِخ ) از فرقه های غلات شیعه که می گفتند علی ( ع ) در امر رسالت با حضرت رسول شریک است. ( از کتاب خاندان نوبختی ص 250 ).

معنی کلمه امریه در فرهنگ فارسی

از فرقه های غلات شیعه که می گفتند علی ( ع ) در امر رسالت با حضرت رسول شریک است .

جملاتی از کاربرد کلمه امریه

علاقهٔ اولیه من به باستان‌شناسی زمانی شکل گرفت که دانش‌آموز مدرسه رئالی حیفا بودم، و تحت تأثیر مدیر آنجا دکتر آرتور بیرام بودم که عقیده داشت کتاب مقدس ما با تاریخ باستانی ما یکی است. در آن روزها پیاده‌روی‌های زیادی می‌رفتیم و دوست داشتیم با کتاب مقدس در دست پیاده‌روی کنیم. در این دوران از سامریهٔ باستان و کاوش‌های باستان‌شناسی هیئت آمریکایی، از اورشلیم، دیوار ندبه، الخلیل و غار مخپلا بازدید کردیم. فکر می‌کنم اینها دانه‌هایی بودند که وقتی بعدها پروفسور آلبرایت، یکی از باستان شناسان بزرگ آمریکایی، از من دعوت کرد تا با او همکاری کنم، جوانه زدند.
از رخدادهای مهم زمان فرمانروایی او لشکرکشی موفقیت آمیزش به مصر بود که او را در آستانه فتح مصر قرار داد. همچنین آزار و اذیت یهودیان یهودیه و سامریه و شورش یهودیان مکابی از دیگر رویداد های زمان او بود.
   الاخبار فی الدوله العامریه (در 100 جلد)
« ... روز گذشته نامه از آن جناب مشعر بر وصول کتاب وقایع غرب ایران تقدیمی این جانب و اصل . از این که مرقوم فرموده بودید کتاب اسامی امکنه یا فقه اللغه نرسیده‌است باعث انفعال گردید . من مورد امریه شما را در همان روز اول که گویا اول اسفند ماه بود تقدیم داشتم و وسیله یک نفر از بستگان که در عراق بود فرستادم چه شده که او نرسانده است نمی‌دانم . به هر صورت کتاب فقه اللغه اسامی امکنه را به وسیله پست تقدیم می دارم ...