اعاجیب

معنی کلمه اعاجیب در لغت نامه دهخدا

اعاجیب. [ اَ ]( ع اِ ) ج ِ اعجوبة. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). شگفتها. کاءَنَّه ُ ج ِ اعجوبة کاحدوثة و احادیث. ( منتهی الارب ) . عجبها. شگفتیها. || ج ِ عجیب ، چنانکه احادیث ج ِ حدیث. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : و از احوال اکاذیب گذشته اعاجیب می نمودی. ( جهانگشای جوینی ).

معنی کلمه اعاجیب در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - جِ اعجوبه . ۲ - چیزهای شگفت آور.

معنی کلمه اعاجیب در فرهنگ عمید

= اعجوبه

معنی کلمه اعاجیب در فرهنگ فارسی

جمع اعجوبه
( اسم ) ۱ - جمع اعجوبه آنچه مردم را در تعجب اندازد . ۲ - جمع عجیب چیزهای شگفت آور و غریب .

معنی کلمه اعاجیب در ویکی واژه

جِ اعجوبه.
چیزهای شگفت آور.

جملاتی از کاربرد کلمه اعاجیب

تا شبی او را مهمانی رسید. چون از شام بپرداختند زاهد پرسید که: از کجا می‌آیی و قصد کجا می‌داری؟ او مردی بود جهان گشته و گرم و سرد روزگار چشیده. درآمد و هرچه از اعاجیب عالم پیش چشم داشت باز می‌گفت. و زاهد در اثنای مفاوضت او هر ساعت دست برهم می‌زد تا موشان را برماند. میهمان در خشم شد و گفت: سخنی می‌گویم و تو دست برهم می‌زنی ! با من مسخرگی می‌کنی؟ زاهد عذر خواست و گفت: دست زدن من برای رمانیدن موشانست که یکباگری مستولی شده اند، هرچه بنهم برفور بخوردند. مهمان پرسید که: همه چیره اند؟ گفت: یکی از ایشان دلیرتر اس ت. مهمان گفت: جرات او را سببی باید. و حکایت او همان مزاج دارد که آن مرد گفته بود که «آخر موجبی هست که این زن کنجد بخته کرده بکنجد با پوست برابر می‌بفروشد. » زاهد پرسید: چگونه است آن؟
پیرزن از تهور باد به تظلم به حضرت سلیمان آمد که ای ولیعهد امر حق و ای فیصل اعاجیب مقامات و مهمات خلق، زن درویشم باد که به حکم توست در میدان «وسخرناله الریح» میشد، فعل «ویرسل الریاح» به رسم ذات نامحسوس خود در انبان آرد من آمد و آردم بریخت. تاوان آرد من از باد بستان، یا باد را ادب کن، تا بار دیگر گرد دست رست بیوه زنان نگردد.