معنی کلمه آگفت در لغت نامه دهخدا
چون صبح برافکند ردای زربفت
بنشست بصد حیله و برخاست بتفت
گفتم که مرو جز این نگفتم که برفت
دیدم که دمید صبح و آمد آگفت ( کذا ).ابوالفرج رونی.دین ورز ای روی تو آگفت دین
می خور و شادی کن و خرم نشین.مسعودسعد.شاها ادبی کن فلک بدخو را
کآگفت رسانید رخ نیکو را
گر گوی غلط رفت بچوگانش زن
ور اسب خطا کرد بمن بخش او را.معزّی ( دیوان ص 799 ).برگرفت از ره بهشت آگفت
در پیغمبری ببست و برفت.مختاری.باز گفت این سخن سه بارو برفت
بنگر او را که چون گرفت آگفت.سنائی.بنالم از غم این روزگار و این آگفت
که هر چه بد سبب شادی و نشاط برفت
سپید شد سر اقبال و سال روی بتافت
زمانه حال بشولیده کرد و بخت بخفت.سید ابوطالب ( از تاریخ بیهق ).و آن را آکفت با کاف تازی و نیز بکسر گاف ضبط کرده اند. در شعر منقول از تاریخ بیهق گاف مضموم و در رباعی رونی و بیت سنائی و مختاری ظاهراً مفتوح آمده است.
- آگفت دیده ؛ مئوف. آفت رسیده.