آتش دست
معنی کلمه آتش دست در فرهنگ عمید
معنی کلمه آتش دست در فرهنگ فارسی
معنی کلمه آتش دست در ویکی واژه
(قدیم): جَلد و زیرک، چابکدست، استاد در کار خود. ساقی آتشپرست آتشدست/ ریخت در ساغر آتش سوزان. «هاتف»
جملاتی از کاربرد کلمه آتش دست
تیغ تو بحر است و موج او همه آتش دست تو ابر است و سیل او همه کوثر
به چنگ عشق آتش دست، باکم نیست از سختی سپندم، عقده های مشکلم مشکل گشا دارد
از آه جگرسوزم کانون درون تفته ایساقی آتش دست آبم تو بر آتش ریز
نیم آزرده جان، هرچند چون دل عقدهای دارم بود آسان به چنگ عشق آتش دست، مشکلها
علاج تنگى دل، عشق آتش دست می داند مزن بیهوده بال، این بیضه فولاد است می دانم
در رستهٔ مردان چو نشستی رستی بر باده زنی ز آب و آتش دستی
بی ساقی آتش دست، بی باده ی آتش وش کی رام شود شوخی، کی پخته شود خامی
گاه گل در روی آتش دسته کرد گاه پل بر روی دریا بسته کرد
به فرمان عشق آتش دست را درگرمی بزمت پی دفع گزند، از دانهٔ دلها سپند آرد
گفت در کن میان آتش دست هیچ گرمی ببین در آتش هست