آب بها
معنی کلمه آب بها در فرهنگ عمید
آبپاش
۱. ظرفی فلزی و دسته دار که سر لولۀ آن سوراخ های ریز دارد و برای آب پاشیدن روی گل ها یا زمین به کار می رود.
۲. کسی که شغل او آبپاشی بر روی گل ها وگیاهان است.
معنی کلمه آب بها در فرهنگ فارسی
معنی کلمه آب بها در ویکی واژه
مبلغی که مصرفکننده باید بابت مصرف آب پرداخت کند. پولی که در برابر مصرف آب پرداخت میشود. آببها برحسب متر مکعب محاسبه میشود.
جملاتی از کاربرد کلمه آب بها
بریده شد از این جوی جهان آب بهارا بازگرد و وارسان آب
شوره زمینی شوره زمینی کز تو کشد او آب بهاری سبزتر آمد سبزتر آمد از همه جاها کشت و گیاهش
شوخی به چرب و نرمی اخلاق عیب نیست روغن به روی آب بهارآفرین دود
هم تقویت کشت وی از آب بهاری هم تربیت شخص من از شاه سخنور
آب بهاره، روستایی از توابع بخش لنده شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد ایران است.
عقل پیری ز من ایام جوانی مطلب که در ایام خزان صاف شود آب بهار
شبها خروشد آب بهاران به رودبار یاز گئجه سی چایدا سولار شاریلدار
لازم عهد جوانی است سیه کاریها روشن است این سخن از تیرگی آب بهار
برده آب بهار و آوازهش لب خندان و چهرهٔ تازهش
آب بهارهچین، روستایی از توابع بخش لوداب شهرستان بویراحمد در استان کهگیلویه و بویراحمد ایران است.
امید بهره ای از زاده های طبعم نیست که دیده بحر ز گوهر ستاند آب بها
زنهار از این شیره تلخ گوار که آب زهر آمیز مرگش به جام است و دانه رنج آویز دردش در دام، دست و کام فروشوی و چشم از چیزی که سودای رسته هستی را مایه کاستی و زیان است و آب بهار رامش را آتش تموز وباد خزان، فرا پوش. اگرت ناگزر نوش داروئی هوش پرور باید و گمارشی تیمار شکر، خمی از جوش می سر مست یا مینا و سبوئی دو دربست باده از هر مایه آلایش پاک و ساده، گل روی و مشک بوی، یاقوت گوهر، بیجاده پیکر، درد زدای و بی درد، خوب گوار و خوش خورد، جنگ پرداز و آشتی آورد، کهن سال و دهقان پرورد، از پارس یا کرمان فراهم فرمای، کم کم بدین رام شو و دم دم از آن رم کن، نم نم بدین افزای و شب شب از آن کم ساز، این باران خاشه پرداز آن گرد است و این درمان چاره ساز آن درد. خداوند یاسا و آئین از آمیزمی و آویز وی فرمان بازداشت و پرهیز فرستاد ولی پاس تن و نگهداشت جان را نیز سفارش فرمود چندان که رنج جان پرداخته گردد و کار تندرستی و توان ساخته تیاق داران این فرخ کیش را که به داد و دانش از ما بیشند و در راه و روش از همه پیش، شگفت نشمارند و گرفت نیارند، بیت: