سراع

معنی کلمه سراع در لغت نامه دهخدا

سراع. [ س ِ ] ( ع مص ) شتافتن. ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). زود شدن. ( المصادر زوزنی ).
سراع. [ س ِ ] ( ع اِ ) شاخهای تازه درخت انگور و این ج ِ سرع است که بالفتح باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ).

معنی کلمه سراع در فرهنگ فارسی

شاخهای تازه درخت انگور و این جمع سرع است که بالفتح باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه سراع

در كيفيت تحصيل ، هرچه برويد سراع تجملات - و ان شاءالله نمى رويد - از علومتانكاسته مى شود، آنهايى كه اين كتابهاى قطور را نوشته اند و پر ارزش را، زندگىشان يك زندگى طلبگى بوده مثل شيخ انصارى (44).