سحاء

معنی کلمه سحاء در لغت نامه دهخدا

سحاء. [ س ِ ] ( ع اِ ) ج ِ سحاءة، مهر نامه. رجوع به سحاءة و سحای شود. || سازنده بیل. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ).
سحاء. [ س َح ْ حا ] ( ع ص ) ( از س ح ح ) ریزان ، و منه یمین اﷲ سحاء؛ ای دائمة الصب بالمطا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( از س ح ی ) آنکه خاک و گل را از زمین رندد. || باغبان که از بیل خیابان و غیره را آرایش دهد. ( منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه سحاء

یلثمه الدهر حین اختمه و فوق ختمی سحاء بغداد
تو را که رشتهٔ ایمان ز هم گسست امروز سحاء خط امان از چه می‌کنی فردا