خر و بار

معنی کلمه خر و بار در لغت نامه دهخدا

خر و بار. [ خ َ رُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) زاد و توشه. زاد و راحله. بار :
گر بقیامت رویم بی خر و بار عمل
به که خجالت بریم چون بگشایند بار.سعدی.

جملاتی از کاربرد کلمه خر و بار

به مردن هم نگردد خواجه از حسرت‌کشی فارغ گر از انصاف می‌پرسی خر و بار اینچنین باید
ز گنج جهاندار دینار خواه هم از تخم و گاو و خر و بار خواه
خر و بار تو بار خواهد بود گر سفر زین شمار خواهد بود
گر همه عیسی است در فکر خر و بار خود است
مصلحت کار در آن دیده‌اند کز تو خر و بار تو ببریده‌اند
کیست از دوش کسی باری تواند برگرفت؟ گر همه عیسی است در فکر خر و بار خودست
مران ای ساربان اشتر که اینجا خر و بار و من افتادست در گِل
در آن وادی که بود از سیل اشکم ره پر آب و گل همی دیدم خر و بار است کافتاده است در گل‌ها