شش انگشتی

معنی کلمه شش انگشتی در لغت نامه دهخدا

شش انگشتی. [ ش َ / ش ِ اَ گ ُ ] ( ص نسبی ) شش کلکی. ( یادداشت مؤلف ). دارای شش انگشت. اعنش. آنکه او را شش انگشت بردست باشد. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شش انگشت شود.
- سادات شش انگشتی ؛ سلسله ای از سادات که به ارث غالباً شش انگشت بر دست داشتند و از این رو پیش عوام شیعه ماننداجاق تلقی می شدند. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه شش انگشتی در فرهنگ فارسی

شش کلکی دارای شش انگشت اعنش آنکه او را شش انگشت بردست باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه شش انگشتی

در آغاز سال ۲۰۰۳، موزه درگیر نبرد حقوقی نه ساله با وزارت کشاورزی ایالات متحده (یواس‌دی‌ای) شد که آیا قانون رفاه حیوانات سال ۱۹۶۶ که معمولاً باغ‌وحش‌ها و سیرک‌های دارای گربه‌های بزرگ را سامان‌دهی می‌کند، درمورد جمعیت گربه‌های شش انگشتی موزه نیز اعمال می‌شود یا خیر. این وزارتخانه حتی در سال ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ مأموران مخفی را برای نظارت بر گربه‌ها به آنجا فرستاد. صاحبان موزه به ادعای وزارت کشاورزی ایالات متحده در دادگاه اعتراض کردند. هنگامی که یکی از محققان بنیاد مردمی رعایت اصول اخلاقی در برابر جانوران (پیتا) وضعیت گربه‌ها را در سال ۲۰۰۵ بررسی کرد، آن‌ها به این نتیجه رسیدند: «آنچه من پیدا کردم، دسته‌ای گربهٔ چاق، شاد و آرام بود.» در نهایت در سال ۲۰۱۲، دادگاه استیناف حوزه یازدهم ایالات متحده آمریکا حکم داد که اقدامات موزه با قانون رفاه حیوانات منطبق بوده‌است؛ زیرا موزه از گربه‌ها در تبلیغات استفاده می‌کرد و کالاهایی با مضمون گربه می‌فروخت.