مخدومه

معنی کلمه مخدومه در لغت نامه دهخدا

( مخدومة ) مخدومة. [ م َ م َ ] ( ع ص ) مؤنث مخدوم. رجوع به همین کلمه معنی اول شود.
- قوای مخدومه طبیعیة ؛ عبارت است از قوه غاذیه و نامیة ومولدة و مصورة. ( از داود ضریر انطاکی ج 1 ص 13، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
مخدومه. [ م َ م َ ] ( اِخ ) از شاعران ایران و از مردم یزد است. این رباعی از اوست :
شب عربده با محنت هجران کردم
با او دل و جان دست و گریبان کردم
چون دیدم از او روی خلاصی مشکل
جان دادم و کاربر خود آسان کردم.
( از قاموس الاعلام ترکی ).

معنی کلمه مخدومه در فرهنگ فارسی

از شاعران ایارن و از مردم یزد است

جملاتی از کاربرد کلمه مخدومه

روايت است از سلمان فارسى - رحمه الله عليه - گفت : روزى به در خانه فاطمه عليهاالسلام رسيدم . ناله فاطمه عليها السلام به گوش من رسيد كه گفت : از درد سر وگرسنگى و آرد كردن جو؛ بى طاقت شدم . چون اين بشنيدم ، دلم بسوخت ، آب از چشممروان شد. آواز دادم كه مى خواهم درآيم . فضه گفت : سيده زنان عالميان را جامه تمام نيستكه خود را از پوشيده گرداند.گليم خود به فضه دادم تا فاطمه عليها السلام در خودپيچد. در رفتم . فاطمه عليها السلام دستاس مى كرد و دست مباركش مجروح شده بود وخون بر سنگ چكيده ، گفتم : اى سيده زنان عالميان ! و اى مخدومه هر دو جهان ! چرا فضهرا نمى فرمايى كه دستاس كند كه دست مباركت مجروح شده است ؟
دستاس كردن فرشتگان  روايت است از سلمان فارسى - رحمه الله عليه - گفت : روزى به در خانه فاطمه عليهاالسلام رسيدم . ناله فاطمه عليها السلام به گوش من رسيد كه گفت : از درد سر وگرسنگى و آرد كردن جو؛ بى طاقت شدم . چون اين بشنيدم ، دلم بسوخت ، آب از چشممروان شد. آواز دادم كه مى خواهم درآيم . فضه گفت : سيده زنان عالميان را جامه تمام نيستكه خود را از پوشيده گرداند.گليم خود به فضه دادم تا فاطمه عليها السلام در خودپيچد. در رفتم . فاطمه عليها السلام دستاس مى كرد و دست مباركش مجروح شده بود وخون بر سنگ چكيده ، گفتم : اى سيده زنان عالميان ! و اى مخدومه هر دو جهان ! چرا فضهرا نمى فرمايى كه دستاس كند كه دست مباركت مجروح شده است ؟