شش انگشت

معنی کلمه شش انگشت در لغت نامه دهخدا

شش انگشت. [ ش َ / ش ِ اَ گ ُ ] ( ص مرکب ) آنکه بر دست یا پای بجای پنج شش انگشت دارد و چنین کسی را در تداول عوام شش انگشتی گویند. اعنش. عنشاء. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شش انگشتی شود. || ( اِ مرکب ) شش جهت. ( لیلی و مجنون چ وحید ص 31 ) :
این هفت قواره شش انگشت
یک دیده ، چهار دست نه پشت.نظامی.

معنی کلمه شش انگشت در فرهنگ فارسی

آنکه بر دست یا پای بجای پنج شش انگشت دارد و چنین کسی را در تداول عوام شش انگشتی گویند . اعنش .

جملاتی از کاربرد کلمه شش انگشت

آندری در حالی که یکی از دستان‌اش شش انگشت داشت، متولد شد. اما او پیش از دعوت سرمربی تیم بلاروس برای حضور در اردوی آماده‌سازی برای رقابت‌های قهرمانی اروپا در سال ۲۰۰۲ این انگشت اضافه را برداشت.
لوئیس فرویس (۱۵۳۲– مرگ ۱۵۹۷) نویسنده کتاب تاریخ ژاپن در مورد وی نوشته‌است: هیده‌یوشی کوتاه قد بود و ظاهری زشت داشت و شش انگشت در یک دست داشت. چشمانش بیرون آمده و ریش‌های کم‌پشتی مانند چینی‌ها داشت. همچنین در کتاب تاریخی جینگ بیروک سفیران کره‌ای، وی را چنین توصیف کرده‌اند: هیده‌یوشی صورتی کوچک با رنگی تیره دارد و به میمون شبیه است. خود وی در مورد ظاهر خویش گفته‌است من جثه‌ای کوچک و صورتی زشت دارم اما با این وصف پیشرفت من در ژاپن فراموشی‌شدنی نیست.
از بس که قلم گرفته در مشت کاتب شده در نظر شش انگشت
نگشتی خنجر کین دور از مشت زبردستان شده جمله شش انگشت
چو بر دست نبود شش انگشت خوش چرا سازم از خامه انگشت شش
يا على در شب عيد فطر جماع مكن كه اگر فرزندى بوجود آيد شر بسيار از او بظهورآيد. يا على در شب عيد قربان جماع مكن كه اگر فرزندى بهم رسد شش انگشت يا چهارانگشت در دست داشته باشد. يا على در زير درخت ميوه دار جماع مكن كه اگر فرزندى بهمرسد جلاد و كشنده مردم باشد يا رئيس و سركرده ظلم باشد.
اما مشهورترین نقشی که از او از آن سال‌ها در خاطره مردم مانده است، مفتش شش انگشتی سریال هزاردستان، به کارگردانی علی حاتمی بود.