سوفسطاییان
معنی کلمه سوفسطاییان در فرهنگ فارسی
معنی کلمه سوفسطاییان در دانشنامه آزاد فارسی
(در یونانی به معنی کارشناس، استادکار، خردمند) در اصل، نامی که یونانیان باستان به فرهیختگانی چون «دانایان هفت گانۀ یونان» اطلاق می کردند؛ در قرن پنجم پ م، این نام بر معلمان دوره گردی اطلاق شد که در چندین شاخه عالیِ علم درس می دادند و مزد می گرفتند. سوفسطاییان مدتی محبوبیت داشتند، به ویژه در آتن؛ اما نگرش شکاکانه شان در زمینۀ حقیقت مطلق و اصول اخلاقی سرانجام انتقادهای شدیدی را برانگیخت. سقراط، افلاطون و ارسطو شالودۀ فلسفیِ تعالیم آن ها را زیر سؤال می بردند و افلاطون و ارسطو ایشان را به سبب پول گرفتن حتی محکوم هم می کردند. سوفسطاییان بعداً از جانب دولت به پای بندنبودن به اصول اخلاقی متهم شدند. درنتیجه، واژۀ «سوفیست» (سوفسطایی) معنایی توهین آمیز یافت. در دوران جدید واژۀ «سفسطه» را، که از همان ریشه است، می توان نوعی استدلال یا استنتاج زیرکانه و فریبکارانه یا نادرست تعریف کرد. سوفسطاییان در پیشرفت اندیشۀ فلسفی مغرب زمین اهمیت چندانی نداشتند. اما نخستین کسانی بودند که به آموزش و پرورش نظام بخشیدند. برخی از سوفسطاییان برجستۀ قرن ۵پ م عبارت بودند از پروتاگوراس، گورگیاس، هیپیاسِ اِلیسی، و پرودیکوسِ کئوسی.
جملاتی از کاربرد کلمه سوفسطاییان
بهطور کلی، سوفیست یا سفسطهگر به شخصی گفته میشود که وجود حقیقت یا شناخت را انکار میکند و آن را نتیجهٔ انتزاع ذهن میداند. از بزرگترین سوفسطاییان تاریخ یونان، پروتاگوراس و گرگیاس بودند. سوفسطاییان در فنهای مغالطه، جدل و خطابه، مهارت بسیار داشتند.
او در بحث، تجسم و نمایندهٔ سوفیستهاست. افلاطون چهرهٔ بدی از او ترسیم میکند و او را شخصی تندخو نشان میدهد که بدون گرفتن پول حتی حاضر به حرف زدن نیست. تراسیماخوسی که افلاطون نمایش میدهد در استدلال هم بسیار ضعیف است و میکوشد ضعف خود را با استهزاء و تندخویی بپوشاند. در پایان کتاب اول، تراسیماخوس با تحقیر از بحث کنار گذاشته میشود، هرچند تا پایان در مجلس محاوره حضور دارد. درواقع، تراسیماخوس از سوفسطاییان بزرگ بود و علاوه بر جمهوری، در رسالهٔ فایدروس نیز نامش، البته به بزرگی، بهمیان میآید. سقراط او را سخنرانی قوی توصیف میکند و هنر او را میستاید. آرسیتوفانس نیز شیوهٔ خطابه و سخنرانی او را میستاید و ارسطو نیز او را مبدع نثر مسجع میداند.
برخی (مثل پارمنیدس) به خاطر کشف خطای حواس، منکر نقش حواس در ادراکات شده و نقش عقل را برجسته کردند و در مقابل، برخی دیگر (مثل هراکلیتوس) بر فایدهٔ حواس تأکید داشته و نقش عقل را نادیده یا کمارزش انگاشتند؛ ولی هیچکدام از این دو گروه در امکان رسیدن به واقعیت و علم به آن، تردیدی نداشتند. سرانجام این اختلافات باعث شد تا در قرن پنجم قبل از میلاد سوفسطاییان ظهور کردند که اساساً منکر اصل واقعیتهای خارجی شدند.