خورشیدرخ

معنی کلمه خورشیدرخ در لغت نامه دهخدا

خورشیدرخ. [ خوَرْ / خُرْ، رُ ] ( ص مرکب ) خورشیدچهره. خوبرخ. خوب روی. جمیل :
کتایون خورشیدرخ پرز خشم
به پیش پسر شد پر از آب چشم.فردوسی.او سمن سینه و نوشین لب و شیرین سخنست
مشتری عارض و خورشیدرخ و زهره لقاست.فرخی.

معنی کلمه خورشیدرخ در فرهنگ فارسی

خورشید چهره خوبروخ

معنی کلمه خورشیدرخ در فرهنگ اسم ها

اسم: خورشیدرخ (دختر) (فارسی) (کهکشانی) (تلفظ: khorshid-rokh) (فارسی: خورشیدرخ) (انگلیسی: khorshidrokh)
معنی: آن که چهره اش چون خورشید می درخشد

جملاتی از کاربرد کلمه خورشیدرخ

هر کجا طلعت خورشیدرخی سایه فکند بیدلی خسته، کمربسته چو جوزا برخاست
بت شکرسخن پسته‌دهان می‌گذرد مَهِ خورشیدرخ موی‌میان می‌گذرد