خواجه زاده. [ خوا / خا ج َ / ج ِ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) آقازاده. بزرگ زاده. ج ، خواجه زادگان : این خواجه زادگان که درین شهر و برزنند.سوزنی.
معنی کلمه خواجه زاده در فرهنگ فارسی
آقازاده بزرگ زاده
جملاتی از کاربرد کلمه خواجه زاده
این سخن را خواجه زاده چون شنید سر به جیب خرقه فکرت کشید
گفتمش با خواجه زاده از غمت هستم ملول پیرخواهی شد اگر سازی نیاز من قبول
مصطفی صلوات الله علیه جوابش گفت از راه شفقت که: مکر از کجا و من از کجا؟ من آمده ام که خلق را از مکر و دام همچون تو گمراهان برهانم. گفت: اگر ساحر نیستی، بگو که در مشت من چیست؟ و او در مشت، قاصد، سنگ ریزه ها برگرفته بود. جبرئیل امین در رسید و گفت: یا محمد! حق، ترا سلام می رساند که:« السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته» و میگوید که: هیچ میندیش اگر ترا نام ساحر کنند، ما ترا نامهای نیکو نهاده ایم. بعضی به خلقان گفته ایم و بعضی را که خلقان، طاقت فهم آن ندارند، با ایشان نگفته ایم که:« کلم الناس علی قدر عقولهم» او که باشد که ترا نام نهد؟ خواجه را رسد که غلام را نام نهد. غلام ادبار را که از در درآید، کی رسد که خواجه را و خواجه زاده را نام نهد؟ نامی که او نهد، هم در گردن او آویزند و به دوزخ فرستند ترا امتحان می کند که بگو در مشت من چیست؟ جوابش بگو که: کدام می خواهی، آنکه بگویم که در مشت تو چیست یا آنکه آنچه در مشت توست، بگوید که من کیستم؟
خاصه شاه و خواجه زاده من گل باغ هنر حسین حسن
آن خواجه خواجه زاده کز جود از جمله همسران فرید است
دردا كه فراق ناتوان ساخت مرادر بستر ناتوانى انداخت مرااز ضعف چنان شدم كه بر بالينمصد بار اجل آمد و نشناخت مرااز خواجه زاده هندى
چه فتوی کند خواجه خواجه زاده که جود طبیعی بدو می پناهد
تاج دین خواجه زاده اسماعیل که گل از شاخسار عمر نچید