معنی کلمه بجره در لغت نامه دهخدا
بجرة. [ ب ُ رَ ] ( اِخ ) ابن بجره می فروشی بوده در طائف. ( از منتهی الارب ). خماری در طائف. ( از اقرب الموارد ). نام می فروشی در طائف. ( ناظم الاطباء ).
بجرة. [ ب ُ رَ ] ( اِخ ) عبداﷲبن عمروبن بُجره صحابی است. ( منتهی الارب ).
بجرة. [ ب َ ج َ رَ ] ( اِخ ) نام شخصی. ( ناظم الاطباء ). عقبةبن بجرة تابعی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بجرة. [ ب َ ج َ رَ ] ( اِخ ) پسر وی معروف به ابن بجرة صحابی است. ( منتهی الارب ).
بجرة. [ ب َ ج َ رَ ] ( اِخ ) شبیب بن بجرة در قتل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شریک ابن ملجم بود. ( منتهی الارب ). کسی که در قتل امیرالمؤمنین ( ع ) شریک ابن ملجم بود. ( ناظم الاطباء ) .
بجرة. [ ب ُ ج َ رَ ] ( اِخ ) نام مردی از اصهار اسماعیل ( ع ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).