فراو

معنی کلمه فراو در لغت نامه دهخدا

فراو. [ ف َ ] ( اِخ ) رباطی است [ به ناحیت دیلمان ] بر سرحد میان خراسان و دهستان بر کران بیابان نهاده و ثغر است بر روی غور و اندر رباط یک چشمه آب است چندانک خورد را به کار شود و ایشان را هیچ کشت و برز نیست و غله از حدود نسا و دهستان آرند. ( حدود العالم چ دانشگاه ص 144 ). رجوع به فراور و فراوه شود.

معنی کلمه فراو در فرهنگ فارسی

شهرکی بوده در خراسان قدیم میان نسا و دهستان و خوارزم که گاهی آنرا از اعمال نسا دانسته اند و گاه از اعمال دهستان . توضیح مینورسکی گوید فراوا و فراوه همان [ قزل اروت ] امروزین است که راه آهن ماورائ خزر از آن می گذرد . منسوب بدان [ فراوی ] است .

جملاتی از کاربرد کلمه فراو

بکردار بازارگانان شدن شکیبا فراوان بتوران بدن
ارزش تحقيقها، مداركهاى فراوان ، شيوايى گفتار، تشخيص صحيح ، امانت مؤ لف ، وقضاوتهاى درستش ، و هم عظمت و زيبايى كتاب ، سبب شد كه اساتيد دانشگاهها، دانشمندانبزرگ ، پادشاهان ، وزيران ، عقايدشناسان ، اديبان و ساير شخصيتهاى مشهور، بر آنتقريظهايى جامع و جالب بنويسند، كه هر يك از آنها در حقيقت ، معرف بخشى از محسنات(الغدير) است .
نظردولت توخوبترازیاری بخت مدد همّت توبه ز فراوان لشکر
ازیشان فراوان بخست و بکشت پیاده نپیچید و ننمود پشت
استاد ما(185) نقل مى كرد كه تنها يك بار در درس مرحوم آخوند خراسانى شركتننمودم . علت آن هم اين بود كه باران شديدى آمده بود و من يقين كردم كه آن مرحووم براىتدريس نمى آيد؛ زيرا هنگام باريدن باران در جلوى خانه ى ايشان آب فراوان جمع مىشد و لذا عبور و مرور از آن قطع مى شد؛ ولى بعد معلوم شد كه ى كى ازاهل علم پايش را بالا مى زند و مرحوم آخوند را پشت مى گيرد و از آب عبور مى دهد!
در آن سال زمستان سرما نباشد و باران كم بارد و آب رودخانه كم شود و در اطرافجبل صد فرسخ در صد فرسخ غلات كم شود و مرگ در جميع مردم فراوان گردد و قيمتها و نرخها در ناحيه مغرب بالا رود و به بعضى از درختان آفت رسد و روم بر فارسغلبه سخت و شديدى كند.(19)
، از نظر ژیزمان بلوری - آگرگات دانه‌ای - توده‌ای فراوان است و بیشتر در آلمان غربی، فرانسه، ایسلند و کانادا یافت می‌شود.

سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران ، حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران ، و گرسنگى مظلومان ، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته ، رها مى نمودم ، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى كردم ، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى گوسفندى بى ارزش تراست .

خسروان دعوی بی‌برهان فراوان کرده‌اند شاه چون دعوی کند برهانش بنماید همی
ز ساز فراوان و گردنکشی گرفتند گندآوری و کشی
براهمنه‌ها، چنان که نامیده شده‌اند، برای راهنمایی برهمنان در انجام صحیح مناسک و آیین‌های نیایشی فراهم آمده‌است. در این متون با شرح و تفصیل فراوان به جزئیات مربوط به این مناسک پرداخته و معانی رمزی آن‌ها را توضیح داده‌اند.

ولى همان طور كه گفتيم اين تفسير، نه با قرائنى در آيه است سازگار مى باشد و نه با رواياتى كه در ذيل آيه وارد شده مى سازد از جمله در تفسير عياشى روايتى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه خلاصه اش ‍ چنين است : (روزى پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) به خانه فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) آمد در حالى كه چند روز در خانها و غذائى ديده نميشد، ناگاه غذاى فراوان مخصوصى نزد او مشاهده كرد و از او پرسيد:اين غذا از كجا است ؟ فاطمه (عليهاالسلام ) عرض كرد: از نزد خدا است ، زيرا هر كس را بخواهد بدون حساب روزى ميبخشد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: (اين جريان همانند جريان زكريا است كه در كنار محراب مريم آمد و غذاى مخصوصى در آنجا ديد و از او پرسيد: اى مريم ! اين غذا از كجا است ، او گفت : از ناحيه خدا است ).

هشت سال بعد در اینک آخرالزمان (۱۹۷۹) اثر فرانسیس فورد کاپولا در کنار بازیگرانی به دقت دستچین شده به ایفای نقش پرداخت. در دهه ۸۰ توانست با تلاش فراوان اعتیاد خود را به الکل و موادمخدر ترک کند. در این سال‌ها با ساخت فیلمی به نام رنگ‌ها (۱۹۸۹) با استقبال منتقدان و تماشاگران رو به رو شد.
بزرگان و گردنکشان را بخواند ز کار زمانه فراوان براند
فرع را کجا ترجمان بود نیز فراوان فرستاد، هرگونه چیز
یکایک بیاراست با دیو جنگ نبد جنگشان را فراوان درنگ

حضرت امير عليه السلام پس از توصيه و تاءكيد فراوان به اصحاب خويش در امرنماز، اين فريضه الهى و اهميت آن در اسلام به مساءله زكات پرداخته

بدان شهر دختر فراوان بدی که بی‌کام جویندهٔ نان بدی
نامِ تاکستان را فرهنگستان زبان و ادب پارسی در دورهٔ رضاشاه پهلوی برگزید و شوند آن بودن باغ‌های انگور فراوان در این شهرستان است. تاک در زبان پارسی به معنای «درخت انگور» و تاکستان به معنای «باغ انگور» است.
کنون اندرین هم به کار آوریم بدو در فراوان نگار آوریم