معنی کلمه اهمیت استقلال در دانشنامه اسلامی
این آیه استقلال همه جانبه جامعه ایمانی و حاکمیت مؤمنان بر سرنوشت خود، که مورد تاکید خداوند است بیان می کند:... ولن یجعل الله للکـفرین علی المؤمنین سبیلا. خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است. از آنجا که کلمه" سبیل" به اصطلاح از قبیل" نکره در سیاق نفی" است و معنی عموم را می رساند از آیه استفاده می شود که کافران نه تنها از نظر منطق بلکه از نظر نظامی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و خلاصه از هیچ نظر بر افراد با ایمان، چیره نخواهند شد.و اگر پیروزی آنها را بر مسلمانان در میدان های مختلف با چشم خود می بینیم به خاطر آن است که بسیاری از مسلمانان مومنان واقعی نیستند و راه و رسم ایمان و وظائف و مسئولیت ها و رسالت های خویش را به کلی فراموش کرده اند، نه خبری از اتحاد و اخوت اسلامی در میان آنان است و نه جهاد به معنی واقعی کلمه انجام می دهند، و نه علم و آگاهی لازم را که اسلام آن را از لحظه تولد تا لحظه مرگ بر همه لازم شمرده است دارند، و چون چنانند طبعا چنینند! جمعی از فقهاء در مسائل مختلف به این آیه برای عدم تسلط کفار بر مومنان از نظر حقوقی و حکمی استدلال کرده اند و با توجه به عمومیتی که در آیه دیده می شود این توسعه زیاد بعید بنظر نمی رسد.
نمونه ای از استقلال
استقلال همه جانبه بنی اسرائیل، شایسته یادآوری است که خداوند متذکر می شوند:واذ قال موسی لقومه یـقوم اذکروا نعمة الله علیکم اذ جعل فیکم انبیآء وجعلکم ملوکا وءاتـکم ما لم یؤت احدا من العــلمین. (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من! نعمت خدا را بر خود متذکّر شوید هنگامی که در میان شما، پیامبرانی قرار داد (و زنجیر بندگی و اسارت فرعونی را شکست) و شما را حاکم و صاحب اختیار خود قرار داد و به شما چیزهایی بخشید که به هیچ یک از جهانیان نداده بود! بنی اسرائیل سالیان دراز در زنجیر اسارت و بردگی فرعون و فرعونیان بودند و هیچگونه" اختیاری" از خود نداشتند، و با آنها همچون حیوانات اسیر معامله میشد، خداوند به برکت قیام موسی بن عمران زنجیرهای بردگی و استعمار را از دست و پای آنها گشود و آنها را صاحب اختیار هستی و زندگی خود ساخت.
استقلال و وابستگی
این آیه دلالت بر مساوی نبودن استقلال با وابستگی و اتکا به غیر دارد:ضرب الله مثلا عبدا مملوکا لا یقدر علی شیء ومن رزقنـه منا رزقا حسنا فهو ینفق منه سرا وجهرا هل یستون..خداوند مثالی زده: برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست و انسان (با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده ایم، و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق می کند آیا این دو نفر یکسانند؟! در این مثال،"مشرکان" را به برده مملوکی که توانایی هیچ چیز را ندارد، و"مؤمنان" را به انسان غنی و بی نیازی که از امکانات خود همگان را بهره مند می سازد تشبیه می کند، و می گوید:" خداوند برده مملوکی را به عنوان مثال ذکر می کند که قادر بر هیچ چیز نیست"! نه قدرت تکوینی چندانی دارد، زیرا در چنگال مولایش همیشه اسیر است، و از هر نظر محدود، و نه قدرت تشریعی، زیرا حق تصرف در اموال خود (اگر اموالی داشته باشد) و همچنین سایر قراردادهای مربوط به خویش را ندارد. آری بنده بندگان خدا بودن، نتیجه ای جز اسارت و محدودیت از هر نظر نخواهد داشت. وضرب الله مثلا رجلین احدهمآ ابکم لایقدر علی شیء وهو کل علی مولـه اینما یوجهه لایات بخیر هل یستوی هو ومن یامر بالعدل...خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است و قادر بر هیچ کاری نیست و سربار صاحبش می باشد او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی دهد آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می کند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟ گرچه در اینجا بیش از دو صفت بیان نشده : دعوت مستمر به عدل و داد و داشتن روش مستقیم و برنامه صحیح و خالی از هر گونه انحراف ، ولی این دو صفت خود بیانگر صفات دیگری است ، آیا کسی که دائما دعوت به عدل و داد می کند، ممکن است شخصی گنگ یا ترسو و بی شخصیت بوده باشد؟ نه هرگز، چنین کس زبانی گویا، و منطقی محکم و اراده ای نیرومند و شجاعت و شهامت کافی دارد.