ابراهیم و ازر

معنی کلمه ابراهیم و ازر در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابراهیم و آزر. رابطه ابراهیم علیه السّلام و آزر در مورد مورد تأکید قرار گرفته و اشاره های زیادی به آن شده است.
حضرت ابراهیم علیه السّلام از سوی آزر به سنگسار تهدید شد اما ابراهیم علیه السّلام با او برخورد مؤدبانه کردند.واذکر فی الکتـب ابرهیم انه کان صدیقا نبیا؛ اذ قال لابیه یـابت لم تعبد ما لایسمع ولایبصر ولایغنی عنک شیـا؛ قال اراغب انت عن ءالهتی یابرهیم لئن لم تنته لارجمنک و اهجرنی ملیا؛ قال سلم علیک ساستغفر لک ربی.... (به قرینه آیه ۷۴ انعام،
انعام/سوره۶، آیه۷۴.
درخواست ملاطفت آمیز ابراهیم علیه السّلام از آزر برای پیروی از او، به جهت علم خدادادی اش:واذکر فی الکتـب ابرهیم انه کان صدیقا نبیا؛ یابت انی قد جاءنی من العلم مالم یاتک فاتبعنی اهدک صرطا سویا.
مریم/سوره۱۹، آیه۴۱.
ابراهیم علیه السّلام، نهی کننده آزر از پیروی شیطان، به دلیل عصیان گری شیطان در برابر خدا:واذکر فی الکتـب ابرهیم انه کان صدیقا نبیا؛ یابت لاتعبد الشیطن ان الشیطن کان للرحمن عصیا.
مریم/سوره۱۹، آیه۴۱.
...

جملاتی از کاربرد کلمه ابراهیم و ازر

با پیشرفت نهضت ملی کردن نفت راوی در بطن ماجرا قرار می‌گیرد. رمان در قدم اول از رنج کارگران و مردم سخن می‌گوید؛ نمودهایی مانند بیکاری پدر در اثر واردات بی‌رویه اقلامی که او می‌تواند بسازد از خارج و در نتیجهٔ بیکاری، مهاجرتش به کویت برای کار و به‌دست آوردن پولی که با خفت و خواری به‌دست می‌آید، ذکر می‌شوند. همین‌طور اشاره به دزدی‌های ابراهیم و خالق و قاچاقچی بودن دختر خواج توفیق. سپس از غارتگری بریتانیا که کارگران را استعمار کرده‌است و به این رنج دامن می‌زند سخن می‌گوید. پس از آن به از میان برداشتن عوامل سرسپرده و بی‌دست و پا اشاره می‌شود.
طبق کتاب مقدس یهودیان ، بئرشبع زمانی تأسیس شد که ابراهیم و ابیملک اختلافات خود را بر سر یک چاه آب حل کردند و پیمانی بستند (پیدایش ۲۱:۲۲-۳۴ را ببینید). مردان ابیملک چاه را از ابراهیم گرفته بودند پس از آنکه او قبلاً آن را حفر کرده بود، بنابراین ابراهیم گوسفندان و گاوهایی را برای ابیملک آورد تا چاه را پس بگیرد. او هفت بره را کنار گذاشت تا سوگند یاد کند که او چاه را حفر کرده و نه کس دیگری. ابیملک پذیرفت که چاه متعلق به ابراهیم است و در کتاب مقدس، بئرشبع به معنای "چاه هفت" یا "چاه سوگند" است.
علامه مجلسی فرموده که به روایت علی بن ابراهیم و کلینی، آیه الکرسی علی التنزیل چنین است: «الله لا إله إلا هو الحی القیوم لا تأخذه سنة ولا نوم له ما فی السماوات و ما فی الأرض و ما بینهما و ما تحت الثری عالم الغیب والشهادة الرحمن الرحیم من ذا الذی … هم فیها خالدون»
آیه ۲۵۸ سوره بقره، دربارهٔ این‌که خدای حقیقی کیست، در مناظره بین ابراهیم و پادشاه وقت چنین گفته است:
ابوحامد غزالی در احیاء علوم‌الدین، با اشاره به تجربه ابراهیم و قول «هذا ربیِ» وی دربارهٔ ستاره و ماه و خورشید، و در نهایت گذر از آن‌ها و وصول به معرفت حق، کسانی چون حلاج را در مراحل آغازین سلوک می‌داند که با رؤیت کوکبی از انوار حق مغرور می‌شوند و «محل تجلی» را با «متجلی» یکی می‌پندارند.
باروخ اسپینوزا، مردخای کاپلان، و ملحدان برجسته، یهودیت را مورد انتقاد قرار داده‌اند؛ زیرا الهیات و متون دینی آن خدای شخصی را توصیف می‌کند که با شخصیت‌های مهم (موسی، ابراهیم و غیره) گفتگو می‌کند و با قوم عبری روابط و عهد برقرار می‌کند. اسپینوزا و کاپلان در عوض معتقد بودند که خدا انتزاعی، غیرشخصی، نیرویی از طبیعت است یا خود جهان را می‌سازد. متکلم و فیلسوف فرانتس رزنتسوایگ پیشنهاد کرد که این دو دیدگاه هر دو معتبر هستند و در یهودیت مکمل یک‌دیگرند.
هیچ‌کدام از این پنج کتاب مشخص نمی‌کنند توسط چه کسی نوشته شده‌اند. اعتقاد بر اینکه موسی همهٔ تورات را نوشته است احتمالاً ریشه در آیاتی دارد که می‌گویند موسی ۴۰ روز و ۴۰ شب در کوه سینا (یا حوریب) ماند. این زمانی بس طولانی برای انتقال قوانین کوتاهی مانند ده فرمان است؛ بنابراین روایاتی شگل گرفتند که موسی کل تورات مکتوب را در آن دوره از خدا دریافت کرده است. طبق نظر ربی‌های قدیم، موسی به‌طور همزمان تورات شفاهی (میشنا و غیره) را نیز دریافت کرد که تفسیر تورات مکتوب است و خلاهایش را پر می‌کند. تورات مکتوب طبق منابع یهودی (که توسط کلیسای اولیه نیز پذیرفته شده‌اند) شامل سفر پیدایش نیز می‌شود که در آن خدا به موسی از تاریخ اولیهٔ جهان و ابراهیم و خاندان او گفته است. برخی منابع یهودی حتی نوشته‌اند که تثنیه ۳۴، آخرین باب تورات حاوی مرگ موسی، توسط خدا به موسی گفته شد و موسی آن را با اشک‌هایش نوشته است. به نظر می‌رسد قدیمی‌ترین منابعی که تورات را به موسی نسبت داده، کتاب یوبیل و طومارهای دریای مرده (حدود دو قرن قبل از میلاد) باشند.
از یعقوب ۱۶ مرتبه در ۱۰ سوره قرآن نام برده شده و اغلب این موارد زمانی است که قرآن از او در کنار دیگر پیامبران و شخصیت‌ها (که آنان نیز از شخصیت‌های کتاب مقدس هستند) یاد می‌کند. در سوره‌هایی که به‌طور سنتی سوره‌های قدیمی‌تر و ابتدایی قرآن محسوب می‌شوند، یعقوب چنین نام برده شده‌است: «و ما [به ابراهیم] اسحاق و یعقوب را بخشیدیم.» به گفته هائیم هیشبرگ، این آیات نشان می‌دهد که محمد در ابتدا به درستی نمی‌دانسته یعقوب پسر اسحاق است یا برادر او؛ بعد از هجرت به مدینه بود که محمد متوجه شد ابراهیم و اسماعیل و اسحاق «پدران» یعقوب هستند و یعقوب نیز پدر اسباط است. در آیه ۷۱ سوره انعام این مسئله تصحیح شده‌است: «ما مژده اسحاق و بعد از اسحاق یعقوب را دادیم.» در آیه ۱۳۳ سوره بقره نیز پسران یعقوب در زمان مرگ او به او قول می‌دهند که «ما خدای تو را خواهیم پرستید. خدای پدرانت ابراهیم، اسماعیل و اسحاق.» چند آیه دیگر (مثل آیه ۱۳۶ سوره بقره) ترتیب را به صورت «ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط» ذکر کرده‌اند که شباهت بیشتری با ترتیب موجود در روایات کتاب مقدس دارد. دیگر آیات او را پیامبری مؤمن می‌یابند، اما شخصیت او بسط داده نشده‌است. باری دیگر در سوره مریم از آل یعقوب یاد شده، اما مجدداً توضیحاتی دربارهٔ شخصیت او دیده نمی‌شود. اندک اطلاعات بیشتری در سوره یوسف وجود دارد؛ ۳ بار مستقیم و ۲۵ بار غیرمستقیم در آن سوره به یعقوب اشاره شده‌است. آگاهی او از به برتری رسیدن یوسف در آینده، واکنشش در برابر خبر مرگ یوسف و جوابش به پسران پس از سفر به مصر، نشان می‌دهد قرآن او را یک پیامبر محسوب می‌کند. یعقوب همچنین یک مرتبه (در سوره آل عمران) اسرائیل نامیده شده‌است.
این اتفاق سه بار رخ داد، تا اینکه در آخر پادشاه به ابراهیم و ساره گفت از کشورش بیرون روند و همچنین هاجر را نیز به آنان بخشید..
از دهه ۱۹۷۰، دیدگاه پژوهشگران در این زمینه دستخوش تغییرات بزرگی شده و بیشتر محققان بدان نتیجه رسیدند که قصه‌های ابراهیم و شه‌پدران ارتباطی به هزاره دوم قبل از میلاد ندارد و اساساً نمی‌توان آن‌ها را در نقطه به خصوصی از تاریخ قرار داد.