اشاز

معنی کلمه اشاز در لغت نامه دهخدا

( اشآز ) اشآز.[ اِش ْ ] ( ع مص ) بی آرام کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). || ترسانیدن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه اشاز در فرهنگ فارسی

بی آرام کردن یا ترسانیدن

جملاتی از کاربرد کلمه اشاز

ابوبصير: اءعشى ، معروف به (اءعشى قيس ) و (اءعشاى كبير) كه قصيده لاميّه اشاز (معلّقات عشر) است ، قصيده اى نيز در مدحرسول خدا صلى الله عليه و آله گفت و رهسپار مكّه شد تا شرفياب شود، امّا در مكّه يانزديك مكّه كسى از مشركان قريش با وى ملاقات كرد و به او گفت : محمّد زنا را حرام مىداند. گفت : با زنا سرى ندارم . گفت ميگسارى را هم حرام مى داند. (اءعشى ) گفت : بهخدا قسم ، به اين كار هنوز علاقه مندم ، اكنون باز مى گردم وسال آينده دوباوه مى آيم و اسلام مى آورم . وى بازگشت و همانسال مرد و توفيق اسلام آوردن نيافت .
به قهرمان بنگر كه شمشير، چهره اش را پاره كرده است . و به ديگرى كه كشته اشاز بلنداى قصر پرتاب مى گردد.
اينان زندگى پر نعمتى داشتند تا اين كه پادشاهشان به آن ها دستور داد كه خوراكى هارا احـتـكـار نـمـايـنـد و كـم فـروشـى كـنـنـد.شـعـيـب بـه انـدرز آن هـامـشـغـول شـد (و از كم فروشى نهيشان كرد.) پادشاه ، شعيب را خواست و از او پرسيد: درمورد دستورى كه من داده ام چه نظرى دارى ؟ آيا راضى هستى يا خشمناك ؟ شعيب اظهار كرد:خـداى تـعـالى بـه مـن وحـى فـرمـوده است كه هرگاه پادشاهى مانند تو رفتار كند، او راپـادشاه ستم كار مى خوانند.(675) پادشاه او را تكذيب كرد و به همراه قوم و قبيله اشاز شـهـر بـيـرون نـمـود و بـه دنـبـال آن عـذاب الهـى بـر آن هـانازل گرديد.(676)
پس بخت نصر در خواب ديد كه گويا سرش از آهن است و پاهايش از مس ‍ است و سينه اشاز طلا است ! منجمان را طلبيد و گفت : بكوئيد كه من چه خواب ديده ام ؟
نظام سرمايه دارى با غارت كشورهاى عقب افتاده به پيشرفتهاى اقتصادى وتكنولوژيكى چشم گيرى رسيد و اين تكنولوژى در جهت هر چه عقب مانده تر نگاهداشتنكشورهاى جهان سوم بهره گرفت . اما طولى نكشيد كه اين نظام بعلت خوى استعمارى اشاز درون نيز دچار شكاف و انحراف شد و مسلك و مرامى بنام ماركسيسم از درون آن سر برآورد، كه در واقع اعتراضى بود به روند سبعانه كاپيتاليسم .