معنی کلمه احمش در لغت نامه دهخدا احمش. [ اَ م َ ] ( ع ن تف ) باریکتر. باریک ساق تر. || ( ص ) باریک ساق. ( تاج المصادر ). مرد باریک ساق. مؤنث : حَمْشاء. ج ، حمش. ( مهذب الاسماء ).
جملاتی از کاربرد کلمه احمش و در صادقى است : احمش الساقين . ساقهاى مبارك باريك است و در شكم وساق ، مانند جد خود، اميرالمؤ منين عليه السلام است .