فرارفتن

معنی کلمه فرارفتن در لغت نامه دهخدا

فرارفتن. [ف َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) گریختن. دور شدن :
وقتی افتاد فتنه ای در شام
هر یک از گوشه ای فرارفتند.سعدی. || تعجب کردن. وارفتن :
فرارفت و گفت ای عجب این تویی
فرشته نباشد بدین نیکویی.سعدی ( بوستان ). || رفتن :
اگر به باغ فرارفتمی ، زبانم هیچ
نیافتی ز خروشیدن و نکوهش مال.فرخی.

معنی کلمه فرارفتن در فرهنگ عمید

۱. رفتن.
۲. پیش رفتن.
۳. گریختن.

معنی کلمه فرارفتن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پیش رفتن ۲ - تعجب کردن وا رفتن ۳ - گریختن دور شدن .

جملاتی از کاربرد کلمه فرارفتن

در تاريخ بشر از كهن ترين زمان ها دو فراگرد اساسى هست . يكى فراگرد تغيير طبيعت و محيط طبيعى به نفع زيستن ، كه تمدن خوانده مى شود. و ديگرى فراگرد تغيير تكاملى خود جهت اعتلا و فرارفتن از سطح عادى و عامى ، كه تدين نام دارد .معرفت دينى وحيانى متكفل هدايت بشر در فراگرد دوم است .حال آنكه دانش هاى بشرى به فراگرد اول اختصاص دارند به استثناى علم اخلاق ،فلسفه حقوق ، فلسفه سياست ، و روانشناسى رشد و كمال .

هر يك از پست هاى بى بصيرت ، مرا به كيش خويش و به شكل خودش مى بينند نه آن كه تصويرى از واقعيت من در ذهنش داشته باشد. من در واقع برتر از شى ء جانورسان ، و كالايم ؛ نامحدودم ، امكان محض ام ، و در حال فرارفتن هر چه بيشتر. اما براى او كه از بيرون به من نگاه مي كند و از پشت عينك تجربه اى كه از خودش دارد مينگرد چيز همتاى او هستم . پس با من چنان رفتار مي كند كه باشى ء، كالا، گوسفند، و خوردنى براى او چيزى قابل مصرف ام .

اثر و نشانه‌های روشنگری اسکاتلند بسیار فراتر از مرزهای جغرافیایی اسکاتلند رفت. این فرارفتن نه تنها از خودباوریی برمی‌خاست، که دستاوردهای بیرون از اسکاتلند برای اسکاتلند فراهم آورده بود، بلکه به دلیل این هم بود، که آن ایده‌ها و نگرش‌ها در سراسر جهان آن سوی اقیانوس اطلس به دست بخشی از اسکاتلندی‌های خارج از کشور، و نیز دانشجویان آمریکایی دانشگاه‌های اسکاتلند به آن سو منتقل شد، که مورد توجه گسترده و مطالعه قرار گرفت.

1- امكان تقرب كه همان منزلت والا يافتن در نظام هستى باشد. اين همان آزادى در چهارمحيط است و دگرگون سازى آن ها و فرارفتن از آن ها به طورى كه تاثير گذار در آنها باشد، نه تاءثيرپذير از آن ها، فعال باشد نه منفعل ، (عزيز) يعنى مقتدر، رخنه ناپذير، اثرناپذير و شكست ناپذير باشد، نه دليل اسير در بند بى دست و پاى بى همت بى تكاپو.

بدينسان ، منش ويرانگرى كه با رفتارهاى كشتار ظالمانه ، جنگ هاى تجاوزكارانه ،شكنجه بيگناهان ، زورگويى و استعمارگرى ، ساديسم ،اذلال ، و سلطه گرى مشخص مي شود جايى در ميان جهت گيرى هاى انحطاطى نمى يابد و ازقلم مى افتد. حال آنكه خود معترف است اين جهت گيرى ، منش ، و رفتار سرزده از آن بزرگترين تهديدها را براى بشريت بوجود آورده است . فروم ، اين رفتار را همچون توليد وكار هنرى و زادن كودك و پرورش و پرستارى آن و عشق ورزى سالم ، يك پاسخ عملى وزيستى به مساله هستى انسان مى شمارد و معتقد است اين جنايات موجب فرارفتن انسان از سطح عادى و عامى مى گردد و در اين خاصيت با كارهايى كه او بارور و سرزده از انسان سالم و متعادل مى داند مشترك است .