عضب

معنی کلمه عضب در لغت نامه دهخدا

عضب. [ ع َ ] ( ع مص ) بریدن. ( منتهی الارب ). قطع کردن.( از اقرب الموارد ). || دشنام دادن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گرفتن و زدن و طعن کردن. ( منتهی الارب ): عضبه بالعصا؛ با چوبدست وی را زد. عضبه بالرمح ؛ با نیزه وی را طعن کرد. ( از اقرب الموارد ). || ضعیف کردن. ( منتهی الارب ):عضب المرض فلاناً؛ بیماری او دیرینه شد و وی را از حرکت بازداشت. ( از اقرب الموارد ). || بازگشتن. ( منتهی الارب ). رجوع. ( از اقرب الموارد ). || کهنه گردیدن. ( منتهی الارب ). || ناقه وگوسپند را عضباء کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عضباء شود. || جلوگیری کردن وحبس کردن کسی را از حاجت خود. ( از اقرب الموارد ).
عضب. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) شمشیر، یا شمشیر برّان. ( منتهی الارب ). شمشیر قاطع و برّان ، و آن وصف به مصدر است ، گویند: سیف عضب. ( از اقرب الموارد ). || مرد تیزسخن چرب زبان. || کودک خردسر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گوساله شاخ برآورده. ( منتهی الارب ). بچه بقره هرگاه شاخ برآورد، و یا هرگاه شاخ آن به دست گرفته شود. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح عروض ) حذف میم مفاعلتن است تا فاعلتن بماند و به مفتعلن بدل شود، و آن را معضوب نامند. ( از تعریفات جرجانی ). خَرْم مفاعلتن است که سالم باشد، و خَرْم افکندن وتد مجموع باشد، و برخی گویند خَرْم اسقاط اولین متحرک از وتد مجموع است در صورتی که در صدر بیت واقع شده باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اِخ ) نام شمشیر پیغامبر اسلام ( ص ). ( از اقرب الموارد ).
عضب. [ ع َ ض َ ] ( ع مص ) شکسته گردیدن شاخ و شکافته گوش شدن. ( از منتهی الارب ). اعضب شدن قوچ و ناقه. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اعضب شود.

معنی کلمه عضب در فرهنگ فارسی

شکسته گردیدن شاخ و شکافته گوش شدن اعضب شدن قوچ و ناقه

جملاتی از کاربرد کلمه عضب

گه بود کز عضب کند شاهت برد از تخت باز در چاهت

هركس از بذل آنچه دارد بر نيازمند بخل ورزد، عضب خدا بر او فزونى مي گيرد(217)

مؤلف از ظاهر اين روايات برمى آيد كه از باب تطبيق كلى بر مصداق باشد و ليكن احتمال هم دارد كه تفسير بوده باشد، و مراد از آياتى كه در آيه شريفه است همين آيات بوده باشد، و به هر حال روز طلوع آفتاب از مغرب روز بروز عضب الهى است كه مردم از شدت عذاب آن روز متوسل به ايمان مى شوند، و ليكن ايمانشان سودى نمى بخشد.

بنى اسرائيل دقيقا همان چيزى را كه حضرت موسى سفارش كرده بود (صبر و استقامت )نفى كردند و گفتند ما صبر نمى كنيم . آن ها با نفى اكيد، يعنى كلمه لن كهدليل بر خيره سرى و لجاجت آنان است ، همانند لن نومن لك (1485) درباره رويت و باخطابى چون يا موسى به جاى يا رسول اللّه و يا نبى اللّه و با تعبيرى چون فادعلنا ربّك خدايت را بخوان كه با تحقير و استهزاء همراه است . گويا خداى موسى ، خداىآنان نبود ؛ نظير سخن اهل دوزخ هنگام سوختن در جهنم : يا مالك ليقض علينا ربّك.(1486) يعنى اى مالك دوزخ ! پروردگار تو به حيات ما پيان دهد. از اين رو خدابر بنى اسرائيل عضب كرد و به خواسته آنان پاسخ مثبت ندادند،چنان كه در ماجراى رويتنيز با خشم خداوند روبرو گشتند : فاءخذتهم الصّاعقة . (1487)