معنی کلمه شکر کردن در لغت نامه دهخدا
شکر کن شکر خداوند جهان را که بداشت
به تو ارزانی بی سعی کس این ملک قدیم.ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ).نماز شام ابوالقاسم به خانه بونصر آمد و وی را و عبدوس را شکر کرد بر آن تیمار که داشتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 370 ). وی می گریست و مرا شکر میکرد گفتم مرا شکر مکن بلکه خدای عزوجل و امیرالمؤمنین را شکر کن تو به جان نو که بازیافتی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 185 ). وزیر نیز سخنان نیکو گفته بود و من نماز دیگر نزدیک وزیر رفتم به درگاه بود شکرش کردم گفت مرا شکرمکن استادت را شکر کن که پیش از مرگ چنین و چنین گفته است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 614 ). همه قوم بدین اورا شکر کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 629 ). مردی سخت بخرد و فرمانبردار است و بسیار نواخت یافت از خداوند و ما بندگان را شکر بسیار باید کرد. ( تاریخ بیهقی ).
شکر کردن به حاجت نخستین اجابت حاجت دومین بود. ( از قابوسنامه ).
آن خداوند که صد شکر کند قیصر
گر به باب الذهب آرَدْش به دربانی.ناصرخسرو.به طاعت بکن شکر احسان او
که این داد نزد خرد عمر بست.ناصرخسرو.شکر کن زآنکه شرع و شعرت هست
خرت ار نیست گو شعیر مباش.سنایی.در نعمت خدای بگشاید
شکر کن تا خدا بیفزاید.انوری.رشته جانم ز غم یکتار ماند
شکر کن کآن تار نگسستی هنوز.خاقانی.بد بود مرا حال بدان شکر نکردم
تا لاجرم آن حال که بد بود بتر شد.خاقانی.نایافتن کام دلت کام دل توست
پس شکر کن از عشق که کامت نرسانید.خاقانی.بد است کار من از فرقت تو وین بدرا
هزار شکر کنم چون بتر نمیگردد.خاقانی.هزار شکر کنم فیض و فضل یزدان را
که داد دانش و دین گر نداد دینارم.خاقانی.چونکه بویی برد و شکر آن نکرد
کفر نعمت آمد و بینیش خورد.مولوی.شکر کن مر شاکران را بنده باش
پیش ایشان مرد شو پاینده باش.مولوی.شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد
گرفته خانه درویش پادشه به نزول.سعدی.