معنی کلمه دکله در لغت نامه دهخدا
دکلة. [ دَ ک َ ل َ ] ( ع اِ ) گِل سیاه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || لای تنک. ( منتهی الارب ). گِل رقیق. ( از اقرب الموارد ). || گروهی که به سلطان گردن ننهندجهت عزت خود. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
دکله. [ دَ ک ِ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) پیراهن اطفال. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || به هندی ، جامه ای است پنبه دار که بالای رختها پوشند، خاصه در روز جنگ. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). کژآکند :
که عیان شد به خلعت دکله
که نهان شد به چارقب طلا.نظام قاری ( دیوان ص 19 ).به جد جامه در کار کنده بودم که دست از این صنعت چون آستین دکله کوتاه کنم. ( نظام قاری ، دیوان ص 130 ).بر آن اقتصار کردند که دستش چون آستین دکله کوتاه کنند تا دیگری کالای خاص مردم نبرد. ( نظام قاری ، دیوان ص 143 ).