درشکسته

معنی کلمه درشکسته در لغت نامه دهخدا

درشکسته. [ دَ ش ِک َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) شکسته. منکسر :
طاق فلک ز زلزله صور در شکست
زین طاق درشکسته سبکتر گذشتنی است.خاقانی.

معنی کلمه درشکسته در فرهنگ فارسی

شکسته منکسر

جملاتی از کاربرد کلمه درشکسته

تا حلقه‌های زلف به هم برشکسته‌ای بس توبه‌های ما که بهم درشکسته‌ای
نهفته گشت مرا درشکسته زلف تو دل سرشته‌گشت مرا در شکسته جعد تو جان
جمعی‌که پر به فکر هنر درشکسته‌اند آیینه‌ها به زبنت جوهر شکسته‌اند
وین پر درشکسته پرخون خویش را سوی جناب مالک و مخدوم خود بری
رو خرابی‌ها نگر در خانه هستی ز عشق سقف خانه درشکسته آستان برخاسته
چشم بگشا جان‌ها بین از بدن بگریخته جان قفس را درشکسته دل ز تن بگریخته