حل و عقد. [ ح َل ْ ل ُ ع َ] ( ترکیب عطفی ) گشودن و بستن. گشادن و بستن. ( غیاث )( از آنندراج ). رتق و فتق. نقض و ابرام : عزم جزم تو بحل و عقد ملک چون ستاره ثابت و سیار باد. مسعودسعد ( دیوان ص 124 ). که تا شاه بر حل و عقدی که داشت نیابت کن خویشتن را گماشت. نظامی.یافت بر حل و عقد شهرسپاه خلعت و دلخوشی ز حضرت شاه.نظامی.- اهل حل و عقد ؛ صاحب رأیان. - حل و عقد امور؛ رتق و فتق آن: شبها و روزهای تو در حل و عقد ملک از حکمهای دور سپهر اختیار باد. مسعودسعد. تأثیر حل و عقدش در قبض و بسط ملک بر آب نقش گشت و بر آتش نشان گرفت. مسعودسعد. به دست ما چو ازین حل و عقد چیزی نیست بعیش ناخوش و خوش گر رضا دهیم رواست. انوری.
معنی کلمه حل و عقد در فرهنگ فارسی
گشودن و بستن
جملاتی از کاربرد کلمه حل و عقد
ولى هرچه بود و به هر دليلى بود اين انحراف به وجود آمد و با گذشت زمان شديدتر شد؛ زيرا اگر خشت اول اين بناى كج با نفى وصيت و با استناد به اجماع و تصميم صحابه گذاشته شد دقيقا خشت دوم آن و به فاصله تقريبا دو سال با اتكا به وصيت و با نفى اجماع و سلب هر نوع اظهار نظر از صاحب نظران و بدون توجه به راءى اهل حل و عقد و خبرگان استحكام بخشيد!
پس محمد صد قیامت بود نقد زانک حل شد در فنای حل و عقد
حل و عقد این چنین سلطانئی کی توان کردن بسر گردانئی
رای ما آنست کین ساعت به نقد چون تویی ما را امام حل و عقد
کشتی دریای امر و نهی و حل و عقد را بادبانی کرده عزم و کرده حزمش لنگری
اگر منظورتان اين است در پاسخ مىگوييم اولا حديثى كه براى تاءييد گفته خودآورديد به فرضى كه صحيح باشد و مجعول نباشد هيچ ارتباطى با مورد بحث ما ندارد، زيرا در حديث آمده كه امت بر خطا اتفاق نمىكند نه اهل حل و عقد، كلمه امت براى خود معنايى دارد، و كلمه (اهل حل و عقد) نيز براى خود معنايى ديگر دارد، شما چه دليلى داريد بر اين كه مراد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) از كلمه (امت) همه امت نيست، بلكه مراد اهل حل و عقد است ؟
اما صعصعه (ابن صوحان) والا مقام، داراى زبانى برنده، پيشواى سواران و جنگ آوران، كشنده حريفان. كم نظير و اهل حل و عقد بود. و اما زيد و عبدالله دو رود جارى بودند كه اضطراب و اندوه را مىزدودند و شهرها را سيراب مىساختند. مرد انجدى كه آنان را با سستى و بازى، كارى نبود.
و امّا اين كه بعضى ديگر گفتهاند و يا ممكن است بگويند: كه مراد از (اولى الامر)، اهل حل و عقد از امت است، اشكالش به زودى مىآيد، تذكرى كه لازم است قبلا داده شود، اين است كه گوينده اين حرف چون ديده در عصر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) مسلمانان افراد معينى به نام اهل حل و عقد نداشتند و جامعه آن روز مانند جوامع امروز دنيا نبوده كه امور عامّه به وسيله هياءتى به نام هياءت وزرا و يا جمعيّتى كه مردم به انتخاب خود به مجلس شورا میفرستند و يا دولتمردانى ديگر اداره شود بلكه در آن روز تنها حكم خدا و رسولش دربين مردم جارى مىشده، لذا براى اين كه چنين اشكالى به او نشود، نام اهل حل و عقد را مبدّل به اهل شورا نمود و افرادى از صحابه كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) در امور با آنان مشورت مىكرده است.
بزیر طارم ازرق ز حل و عقد جهان هر آن چه خواهد رأی تو جز چنان نبود
مطلب ديگرى كه درباره كلمه (اولى الامر) مورد بحث قرار گرفته، اين است كه معناى اين كلمه از نظر مصاديقى كه دارد چيست؟ آيا با اين كه اين كلمه اسم جمع است، منظور دسته دستههايى هستند كه هر دستهاى به عنوان اهل حل و عقد در هر عصرى امور مسلمين را اداره مىكنند و يا منظور فرد فرد معصوميناند، كه يكى پس از ديگرى زمام امور مسلمين را به دست مىگيرند؟ آنچه در بدو نظر احتمال شبه ذهن مىرسد اين است كه منظور فرد فرد معصوميناند اطاعتشان بر خلق واجب شده، و يكى پس از ديگرى زمام امور را به دست گرفتند و وجوب اطاعتشان بر مردم را تنها از نظر لفظ به جمع آنان نسبت داده در حقيقت معناى جامعى از معصومين در نظر گرفته و لفظ (اولى الامر) را در آن استعمال كرده همان طور كه خود ما نيز در گفتگوهاى خود مىگوييم: (نمازهايت را بخوان ) و (بزرگانت را اطاعت كن ) و (گوش به فرمان بزرگان قومت باش )، با اين كه هر وقت انسان نماز بخواند يك نماز مىخواند نه همه نمازها را و همچنين اطاعت از بزرگان قوم و گوش دادن به سخنان بزرگتر خود.
هر كسى علاقمند بوده كه از طرف خدا و رسولش عضوى از اعضاى اهل حل و عقد باشد، پس چرا مساءله را به كلى متروك گذاشتند تا از يادها بردند.
مىگوييم : آن چه عاملى است كه باعث مىشود اهل حل و عقد از مسلمانان در آرايى كه مىدهند معصوم باشند؟ و مگر بين اين عده با اهل حل و عقد ساير امتها فرق هست؟ و مگر تنها مسلمانان چند نفرى به نام اهل حل و عقد دارند؟ تمامى امتهايى كه تاكنون در بشر تشكل يافته و حتى همه اجتماعات كوچك و بلكه همه قبيلهها و عشاير، چند نفرى داشتهاند كه مسايل گره خورده امت را حل، و مسائل خلاف آن را عقد كردهاند، چون بالاخره در هر جمعيت و امتى چند نفرى نيرومند و صاحب نفوذ و آگاه به مسائل اجتماعى امت خود رسيدگى مىكنند.
يكى رئيس همه لشگرها، و يكى رئيس تك تك لشگرها، يكى رئيس دانشگاهها و يكى رئيس فلان قسمت از اجرائيات دولت، و يكى رئيس قسمت ديگر آن است، بلكه احتمال دارد كه مراد از اولى الامر همان طور كه صاحب المنار گفته همه اهل حل و عقد جامعه باشند، يعنى كسانى كه امت به آنها وثوق و اطمينان دارند، چه علما، و رؤ ساى لشگر، و تجار، و صنعتگران ، و كشاورزان، مصالح عمومى امّت را تاءمين مىكنند، و چه رؤ ساى كارگران، و احزاب، و مديران جرايد مورد احترام، و هياءت تحريريه آنها.
حل و عقد خزینه اسرار
جادوان از ترازوی عدلت حل و عقد زمانه موزون باد
آنجا که حل و عقد به رد و قبول تست حکم ستاره باطل و علم قضا غلط
((معاويه درباره وليعهد ساختن پسرش يزيد، مصلحت رادر نظر گرفت. آنچه معاويه را به برگزيدن پسرش يزيد براى ولايتعهدى بر انگيخت و ديگرى را در نظر نگرفت، بى شك مراعات مصلحت در اجتماع مردم و هماهنگ ساختن تمايلات ايشان بود زيرا اهل حل و عقد كه در اين هنگام از خاندان امويان به شمار مىرفتند، همه بر ولايتعهدى يزيدهم راءى و متفق بودند و به خلافت ديگرى جز از يزيد تن در نمىدادند. در حالى كه آنان دسته برگزيده قريش و تمام پيروان مذهب بودند و از ميان ملت اسلام يا عرب، خداوند غلبه و جهان گشايى به شمار مىرفتند. از اين رو معاويه، يزيد را به ديگر كسانى كه گمان مىكرد از وى برتر و شايستهتراند ترجيح داد و از افاضل عدول كرده و مفضول را برگزيد. به سبب آن كه به اتفاق و همراهى و متحدبودن تمايلات و آرزوهاى مردم، بسيار شيفته بود و هرچند به معاويه جز اين هم گمان نمىرفت ))(103) .
جواب از اين اشكال اين است كه عين اين اشكال به خود وى بر مىگردد، براى اين كه اطاعت همان طور كه او گفته مشروط به معرفت است، آن هم به طور مطلق، تنها فرقى كه بين گفتار او با گفتار ما هست، اين است كه او مىگويد: اولى الامر و اهل حل و عقد را خود ما مىشناسيم و مصداقش را تشخيص مىدهيم و هيچ احتياج به معرفى و بيان خدا و رسول او نداريم و راست هم مىگويد، زيرا اولى الامر گناهكار چه احتياج به معرفى خدا و رسولش دارد، ولى ما مىگوييم شناختن اولى الامر بىگناه و معصوم از هر معصيت و خطا احتياج به معرفى خدا و رسول او دارد، پس هم قول ما و هم قول صاحب اشكال مخالف با آيه است، زيرا آيه مطلق است در آن شرطى نيامده، و ما هر دو آن را مشروط كرديم، پس ديگر جا ندارد كه مساءله شرط را او بر ما اشكال كند.
کلک تو حل و عقد جهان را کند کفایت هر گه که تیغ خسرو جا در نیام گیرد
کف کفایت و رای صواب صدر اجل به حل و عقد جهان را زمانهٔ دگرست