بی حیایی

معنی کلمه بی حیایی در لغت نامه دهخدا

بیحیایی. [ ح َ ] ( حامص مرکب ) جسارت و پررویی و گستاخی و بی شرمی و بی ادبی. ( ناظم الاطباء ). وقاحت. سخت رویی. سترگی. شوخی. پررویی. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
دوم پرده بیحیایی متن
که خود میدرد پرده خویشتن.سعدی.

معنی کلمه بی حیایی در فرهنگ فارسی

۱ - بی شرمی بی آزرمی مقابل حیا. ۲ - گستاخی جسارت .

جملاتی از کاربرد کلمه بی حیایی

گشت از ترک ادب هر بی حیایی کامیاب من درین محفل ادب آموختم بی فایده
چنین که روی مرا کرده بی حیایی سخت عجب که چهره ز سیلی شود کبود مرا
اسلام بی حیایی را اکیداً منع و همچنین مطالب پورنوگرافی و شهوت‌رانی خارج از روابط زناشویی را که مشمول فحشا است، ممنوع کرده‌است.
با کمال بی حیایی، همچو شرم آلودگان می دهد رنگی و رنگی می ستاند روزگار
دوم پرده بر بی حیایی متن که خود می‌درد پرده بر خویشتن
ز فرط بی حیایی
از خجالت مشرق پروین شود رخساره اش چهره گر با او شود از بی حیایی آفتاب
دمید از هر بن مویت اجل صبح قیامت را نمی میری هنوز از بی حیایی زنده در خوابی
ازیشان چو ساغر مثل خیره چشمی ازیشان چو می سرخ رو بی حیایی
متاع سخن آنچه دزدند از من به من می فروشند از بی حیایی
چون توان دید ماه را کامشب چهره شد با تو بی حیایی کرد