یخ فروشی

معنی کلمه یخ فروشی در لغت نامه دهخدا

یخ فروشی. [ ی َ ف ُ ] ( حامص مرکب )عمل و شغل یخ فروش. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ مرکب ) دکه یا دکان یا جایی که در آن یخ فروشند.

معنی کلمه یخ فروشی در فرهنگ فارسی

عمل و شغل یخ فروش دکه یا دکان یا جایی که در آن یخ فروشند

جملاتی از کاربرد کلمه یخ فروشی

بخر پند و مکن حکمت فروشی خموشی کن خموشی کن خموشی
خیابان باستان دومین تقاطع می‌باشد که این تقاطع شروع راستهٔ پلاستیک فروشی‌های متعدد و معروف این خیابان است.
چون شمع نگاهم نفس شعله فروشی‌ست ای سرمه بجوش از من و فریاد رسی کن
قبای وصل گل رویان نپوشی چو بر خوبان جمال خود فروشی
بیدل ز تمیز اینقدرت شبهه فروشی‌ست ورنه به حقیقت نه زیانیم و نه سودیم
دینار فروشی و خری شکر و چو تو کیست هم نیک فروشنده و هم نیک خریدار
گرایش فروش می‌گوید مصرف‌کننده‌ها به اندازه کافی یک محصول را خریداری نخواهند کرد، مگر اینکه یک فروش گسترده انجام شود. این روش بازاریابی معمولاً برای محصولاتی انجام می‌شود که فروشی نیستند، محصولاتی که خریداران معمولاً فکر خرید آن را نمی‌کنند، برای مثال بیمه عمر یا اهدای خون.
ما را شکیب دل برد آنسوی خود فروشی شبگیر کرد بیدل آواز چینی از مو
تو باید زینت از مردان بپوشی نه بر مردان کنی زینت فروشی
چون کند دل خود فروشی با سر زلفش چو نیست نقد جان را قیمتی در حلقهٔ سودای او
تهران انار ندارد از زمان ساخت در سال ۱۳۸۵ تا زمان اکران به‌وسیلهٔ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در محاق توقیف بود و بالاخره در سوم تیر ۱۳۸۸ اکران عمومی خود را ابتدا در ۳ سینما آغاز کرد و سپس ۲ سینمای دیگر به این مجموعه افزوده شد و تا ۱۹ تیر ۱۳۸۸ به فروشی معادل ۱۶ میلیون و ۷۳۰ هزار تومان دست یافت.
عمر بر مرد غمر چه فروشی در هوا و هوس چرا کوشی