گهرزای. [ گ ُ هََ ] ( نف مرکب ) مخفف گوهرزای. آنکه گوهر زاید. گهرزاینده : ور گهر تاج نابسوده شد از بحر بحر گهرزای تاجدار بماناد.خاقانی.رجوع به گوهرزای شود.
معنی کلمه گهرزا ی در فرهنگ فارسی
( گهرزا ی ) ( صفت ) ۱ - آنچه گوهر زاید آنچه که از آن گوهر بر آید : نگویمت چو زبان آوران رنگ آمیز که ابر مشک فشانی و بحر گوهر زای . ( سعدی ) ۲ - گوهر فروش جواهری . ۳ - سخی کریم . ۴ - هنرمند . ۵ - فصیح و بلیغ . ۶ - عاقل و کامل . ۷ - بزرگ زاده اصیل . ۸ - عادل دادگستر . ۹ - چیزی که از گوهر ساخته شده.
جملاتی از کاربرد کلمه گهرزا ی
آن روز گر از لاله چمن بود عقیقین، امروز هم از ژاله دمن هست گهرزا
ای بحر گهرزای که موج تو عدو را از نکبت نکبا سوی در دور فرستد
صائب جریده باش که اندیشه عیال سازد عقیم، طبع گهرزای مرد را
آخر آن لفظ گهرزای دل آرایت کو آخر آن طوطی گویای شکرخایت کو
تا تو به چشم آمدی از پس این، هیچ گه در رخ خوبان ندید چشم گهرزای من
شاهدی بهتر از این چشم گهرزای تو نیست خیز کاین جای تو نیست
شد باز گهر طبع گهرزای معزی شد یار فلک عقل فلکسای معزی
ور گوهری ز درج معانی در اوفتاد پاینده باد بحر گهرزای بی کران
سخنم زاده ی جانست و گهر زاده ی کان بلکه دریا خجل از طبع گهرزای منست