گهر مهره

معنی کلمه گهر مهره در لغت نامه دهخدا

گهرمهره. [ گ ُ هََ م ُ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) مهره ای از گوهر. || مهره ای که در مغز مار باشد، گویند به دست هرکس افتد دولت او زایل نشود. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) :
بجز خامه ات کآورد در پدید
گهرمهره مار أرقم که دید.طالب آملی ( از آنندراج ).

معنی کلمه گهر مهره در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مهره ای از گوهر . ۲ - مهره ای که گویند در مغز مار است و بدست هر کس افتد خوشبخت گردد .
مهره ای از گوهر . یا مهره که در مغز مار باشد گویند بدست هر کسی افتد دولت او زایل نشود .

جملاتی از کاربرد کلمه گهر مهره

جواب آن چه حد من که از خرد دور است به پیش عقد گهر عرض مهره های سفال
مهره گل گشتم از گرد کسادی گرچه بود کشتی دریایی از آب گهر گنجینه‌ام
باد لعنت بر آن که مهره خر کرد پیوند سلک در و گهر