معنی کلمه گنجینه گشا در لغت نامه دهخدا گنجینه گشا. [ گ َ ن َ / ن ِ گ ُ ] ( نف مرکب ) خزانه دار. گنجینه سنج. ( ناظم الاطباء ). صاحب و مالک گنج. ( آنندراج ) : گنجینه گشای این خزینه سر بازکند ز گنج سینه.نظامی.رضوان خدای بر صحابه گنجینه گشای نه خرابه.شیخ ابوالفضل فیاض ( از آنندراج ).و رجوع به گنجینه سنج شود.
جملاتی از کاربرد کلمه گنجینه گشا کلکم که سرش زبان غیب است گنجینه گشای کان غیب است گوهر گنجینه فیضی گشای جوهر آئینه معنی نمای