گل گنده
معنی کلمه گل گنده در فرهنگ فارسی
نوعی از کما باشد و آن بغایت گنده و بد بو می شود .
جملاتی از کاربرد کلمه گل گنده
2 - روزى اميرالمومنين عليه السلام در مسجد كوفه نشسته بود و همين موالى عجم به گردش انبوه شده بودند. اشعث بن قيس كه در عصر جاهليت از ملوك كنده در يمن بود،(155) به مسجد در آمد. در جايى براى خود نزديك امام نديد. گفت : يا اميرالمومنين ، اينحمراء بين ما و تو فاصله شده اند! و قدم را ميان انبوه جمعيت گذارد، و به طرف آن حضرت رفت تا تازه مسلمانان را پس زند و خود نزديك امام عليه السلام نشنيد. امام بانگزد: (من يعذرى من هولاء الضياره ): چه كسى عذر مرا با اين كت و گنده ها بى خاصيت مى فهمد!؟
چنین گنده نمی زاید کس او مگر از ره کو می زاید
در روايت ديگر از حسين بن كثير منقول است كه حضرت صادق عليه السلام را ديدم كه پيراهن گنده پوشيده و جامه پشمينه بر بالاى آن پيراهن گنده پوشيده ، گفتم فداى توشوم مردم كراهت دارند از پوشيدن جامه پشمينه ، حضرت فرمود كه : پدرم مي پوشيد وحضرت امام زين العابدين عليه السلام مي پوشيد و هرگاه به نماز مى ايستادند گنده ترين جامه ها را مى پوشيدند و ما نيز چنين مي كنيم .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت صادق عرض كرد كه گنده ماده در بدن من ظاهر شده است ، فرمود كه سه روز روزه بدار و در روز چهارم در وقت زوال غسل بكن و بصحرا يا بام بلندى برو و چهار ركعت نماز بگذار، بهر سوره كه خواهى و تاتوانى سعى كن در گريه و تضرع و حضور قلب و چون از نماز فارع شوى جامه هاى خود را بينداز و جامه كهنه پاكيزه بطريق لنگ بر خود ببند برخاك بسجده برو و پهلوى راست خود را برخاك بگذار و بازارى و خشوع بگو، ياواحِدُ يااَحَدُ ياكَريمٌ يا جَبّارُ ياقَرِيبُ يامُجيبُ يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاكْشِفْ م ا بىمِنْ مَرَضٍ وَاَلْبِسْنِى الْعافِيَةَ الْكافِيَةَ الشّافِيَةَ فِى الدُّنْيا وَلا خِرَةِ وَاَمْنُنُ عَلَىَّ بِتَمامِالنِّعْمَةِ وَاذْهبْ مابى فَقَدْ اذانى وَغَمَّنى وفرمود وقتى نفع مي كند كه خاطرت مطمئن باشد وصاحب يقين باشى كه تاءثير مي كند، آن شخص چنين كرد بزودى عافيت يافت .
پس به اين علت حجب طبيعت كه ظلمانى هستند از ميان بر مى خيزند و نمى ماند مگر همان يكحجاب كه معشوق مجازى باشد و پر معلوم است كه ابر نازكى هرگاه بر روى آفتابباشد، مثل آن نيست كه ابر بسيار سياه و گنده بر روى آن مانع تابيدن نور وى گردد وهرگاه معشوق او شى واحد باشت ، تمام خيال و فكر و به آن يكى مصروف مى شود و درآن حال به جز آن معشوق يا معشوقه به جاى ديگر و به شخص آخر نمى پردازد و متوجهنمى شود، بلكه بغير آن يكى نمى بيند و اين حال هرگاه با عفت باشد، بسيار براى صاحبش اسان است گذشتن از آن و رسيدن به حق ،مگر اينكه عفت با او قرين نباشد يا آنكه بسيار محو اين معشوق مجازى شده باشد كه ازياد حق دور مانده باشد، اما مى تواند كه به مجاهده و رياضت بعد از امداد فيض ربانى وتوفيق سبحانى زود از اين خطر بگذرد به تحقيق هرگاه مقرون به عفت باشد، و به اينسبب در حديث غير مشهور بلكه غير معتبر وارد شده است : من عشق و عف و كتم و مات ، ماتشهيدا.