شش قاب

معنی کلمه شش قاب در لغت نامه دهخدا

شش قاب. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ مرکب ) ( اصطلاح قمار ) بازی شش پژول. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شش پژول و شش تا شود.

معنی کلمه شش قاب در فرهنگ فارسی

بازی شش پژول

جملاتی از کاربرد کلمه شش قاب

اگر یکبار گویی بنده ی من رود تا قاب قوسین خنده ی من

آشیان آشنایی و دبیرستان درد ما جز قبه قاب قوسین نیست، و بر تابنده این شربت جز حوصله درد ما نیست

هر چه از قاب گوید و قوسین از خم ابروان او گوید
قاب قوسین از میانه طرح کن منصب عالی او ادنی بجو
که بنگر قاب قوسین الهی مثال بندگی و پادشاهی
ای شاه شمس مفخر تبریز بی‌نظیر در قاب قوس قرب و در ادنی چگونه‌ای
چو بر براق سفر کرد در شب معراج بیافت مرتبه قاب قوس او ادنی
شرف قاب از آن نقاب فزود رفعت عرش زینت تو ربود
ای صدر سریر قاب قوسین وی بدر منیر اوج معراج
بر عزم قاب قوسین اندر دمی لطیف چون تیر برگذشته ز افلاکِ چنبری