گل خواره

معنی کلمه گل خواره در لغت نامه دهخدا

گل خواره. [ گ ِ خوا / خا رَ / رِ ] ( نف مرکب ) آنکه گل خورد. || ( اِ مرکب ) خراطین. کرم خاکی : اما هیچ ناقص تر از خراطین نیست و او کرمی است سرخ که اندر گل جوی بود و او را گل خواره خوانند و در ماوراءالنهر غاک کرمه خوانند. ( چهارمقاله عروضی چ معین مقدمه ص 14 و 30 ).

معنی کلمه گل خواره در فرهنگ عمید

کرم خاکی، خراطین.

معنی کلمه گل خواره در فرهنگ فارسی

۲ - کرم خاکی خراطین : اما هیچ ناقصتر از خراطین نیست و او کرمی است سرخ که اندر گل جوی بود و او را گل خواره خوانند .

جملاتی از کاربرد کلمه گل خواره

در جام می مستیم درد خواره و رندیم دردمند خیال ما را دوا به جام غم انجام کرده اند
نوش ورا نیش نیست ور بودش راضیم نیست عسل خواره را چاره ز زنبور خویش
دل می خواره را باشد به می آز بسی رطل و بسی ساغر خورد باز
چیست آن اندر جهان مهلکتر و خون ریزتر بر دل و جان و جا خون خواره شیطان صیام
خونبهای کشتگان چون غمزه خونی اوست در میان خون خود چون طفلک خون خواره‌ایم
پای بوس چون منی حیف است گفتی بر زبانت زاهد کم خواره میشد دم به دم باریکتر زین
ای چرخ همچو زنگی خون خواره خلایق من ابر همچو خونم بر تو چرا بریزم