گفت و گو کردن. [ گ ُ ت ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) هنگامه کردن. ( آنندراج ). بحث. مجادله. مشاجره : در کشتنم ملاحظه از هیچکس مکن من کیستم که بر سر من گفت و گو کنند.سنجر کاشی ( از آنندراج ).یارا نه با رقیب بسی گفت و گو کنم تا در میان تفحص احوال او کنم.غزالی هروی ( از آنندراج ).
معنی کلمه گفت و گو کردن در فرهنگ فارسی
هنگامه کردن . بحث .
جملاتی از کاربرد کلمه گفت و گو کردن
او درین گفت و تن ز جان پرداخت رفت و منزل به دیگران پرداخت
سیف فرغانی اگر بد گفت و گر نیک از کرم بشنو و عیبش مکن کز غیبش املی کرده اند
اين آيه و پنج آيه بعد آن متعرض داستان زنان مصر با يوسف است كه در خانه عزيزاتفاق افتاد. آنچه كه از دقّت در آيه به دست مى آيد و قرائن حاليه هم تاييدش مىنمايد و با طبع قضيه هم سازگارى دارد اين است كه وقتى داستان برخورد يوسف باعزيز و آن گفت و شنودها پايان يافت تدريجا خبر در شهر انتشار پيدا كرد، ونقل مجالس بانوان شد بطورى كه در مجالس خود، و هر جا كه مى نشستند اين قضيه راپيش كشيده زليخا را به باد سرزنش مى گرفتند، كه با اينكه شوهر دارد عاشق بردهخود شده ، و در عشق خود آنچنان عنان از دست داده كه با او به مراوده هم پرداخته و لكهننگى بر دامن خود نهاده .
از بنگه اعتقاد نز راه حیل آنرا که موافق اوفتد گفت و عمل
آن کس که به حق بدید امام ملکوت از قوت حرف و صوت او گفت و شنید
(عامر) پس از گفتگوى طولانى با رسول خدا، آخرين سخنى كه به آن حضرت گفت ،اين بود كه : مدينه را از پياده و سواره اى كه بر سرت مى آورم پر خواهم كرد. اين سخنرا گفت و از محضر رسول خدا رفت .
من آدم را ندیدم آن تو بودی که در ذرّات در گفت و شنودی
بسيارى از تاريخنگاران ، فرزدق را دوستداراهل بيت دانسته اند. براى خاندان على (ع ) به نيكى شعر مى گفت و از آنان به عظمت يادمى كرد و دشمنانشان - بويژه معاويه ، يزيد هشام و حجاج - را بشدت مورد استهزا قرارمى داد و هجو مى كرد.
گفت : (خداوند قدرتى به شما مى دهد كه زن و مرد و صغير و كبير و آزاد و بنده شماهمگى بتوانيد تورات را از بر بخوانيد) گفتند (ما نمى خواهيم مگر خواندن از روىكتاب را) بعد از اين گفت و شنود و لجاجت بنىاسرائيل بود كه خداوند فرمود: (فساكتبها للذين يتقون و يوتون الزكوه ... - تا آنجاكه مى فرمايد - المفلحون )، (آنگاه موسى گفت : پروردگارا من قوم خود را به درگاهتو آوردم و نتيجه آمدنشان را به ديگران دادى پروردگارا پس مرا پيغمبر آن مردم قراربده ) فرمود: (پيغمبر ايشان از خود ايشان است ) عرض كرد: (پس مرا از آن امتقرار بده ) فرمود: (تو آن امت را درك نمى كنى ) عرض كرد: (من قوم خود را بهدرگاهت آوردم وفاده ايشان را به ديگران دادى )؟ اينجا بود كه خداوند به وى وحىفرستاد: (و من قوم موسى امه يهدون بالحق و به يعدلون ) حميرى گفت (در اينجاموسى راضى شد، آنگاه رو به حضار كرده و گفت آيا ستايش نمى كنيد خدايى را كه درآن روز حفظ غيبت شما را كرده و بجاى شما گوش داد مطالب مربوط به شما را و وفادهديگران را براى شما قرار داد؟
اميرالمؤ منين على عليه السلام از سخنان شيواى اوخوشحال شد، بر قيس و قومش از انصار ثناى نيكو گفت و تحسين كرد.
چو گویندهای کو نه برجایگاه سخن گفت و زو دور شد فر و جاه
حجاج گفت : معطل نشويد، زودتر او را بكشيد؛ سعيد شهادتين گفت و فرمود: خدايا بهحجاج بعد از من مهلت نده تا كى را بكشد، و جلاد سر سعيد(چهل ساله ) را از تن جدا كرد.
قسم به خدا كه مروان دروغ گفت و آن آيه مربوط به عبدالرحمان نيست ، بلكهرسول خدا(ص ) حكم پدر مروان ، را لعنت كرده ، در حالى مروان در صلب او قرار داشتهاست . پس مروان پاره اى از لعنت خداى عزوجل مى باشد. (540)
بیا به جان عزیزت که روزگار مبر مجال گفت و شنو نیست تا کی از لک ولی
آنیک نهادهچشم، غریوان بهراه جفت این یک ببسته گوش و لب از گفت و از شنود
((ابوزنط)) در ادامه اين گفت و گو اظهار داشت : سرهنگ حاضر در مجلس ، در اين هنگامدچار ترس و اضطراب شديد و به سرعت از مجلس خارج شد و خود را به بيرونپايگاه نظامى رساند كه در اين هنگام مشاهده مى كند عذاب الهى درحال نزول است .
من سال و ماه در سخن و گفت و گوی تو وانگه تو با کسی که درین گفت و گوست نه
بسی گفت و با وی ندادند گوش شد او خسته و خواستاران خموش
سعيد از غيرت و همدردى او بسيار تعجب كرد و گفت : اجازه بده تا دستهايت را ببوسم ،وقتى جدم كه به منزله پدرم بود در گذشت ، احساس يتيمى مى كردم ، ولى الان ازهمدردى تو و رحم و مهربانى تو نسبت به من اين احساس از بين رفت و شما را مادرىوفادار يافتم . اين را گفت و بارها دست لبابه را بوسيد و هر دو بلند شدند از همديگرخداحافظى كردند در حالى كه لبابه مى گفت : خيالت راحت باشد قرار ما فردا درمنزل قطام .
چون در اين زمينه گفت و گو و مراجعه زياد شد. حضرت با ناراحتى فرمود: پس تيرها(ىقرعه كشى ) را بياوريد و قرعه بزنيد ببينيد عايشه در سهم چه كسى قرار مى گيرد،كه او در راءس (اين فتنه ) است ؟! گفتند: استغفر الله ، از خدا بخشش مى خواهيم ، حضرتفرمود: من نيز از خدا بخشش مى خواهم .(201)