گشاده گفتن

معنی کلمه گشاده گفتن در لغت نامه دهخدا

گشاده گفتن. [ گ ُ دَ / دِ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) بی پرده گفتن : گشاده تر گفتم که : من زهره ندارم این فصول بر این وجه ادا کنم صواب آن است که بنویسم. ( تاریخ بیهقی ). || مفصل گفتن ، در مقابل مجمل گفتن : تا آنگاه که دیدار باشد که در این معانی سخن گشاده تر گفته آید. ( تاریخ بیهقی ). و با رسول ابوالقاسم مشافهه است که اندر مشافهه سخن گشاده تر بگفته آمده است. ( تاریخ بیهقی ).

معنی کلمه گشاده گفتن در فرهنگ فارسی

بی پرده گفتن

جملاتی از کاربرد کلمه گشاده گفتن

زبان درست از گشاده دهن کند هر چه خواهیم گفتن بیان

پس آن جناب فرمود به من كه از اهل شامى تو؟ گفتم : بلى . فرمود: شِنْشِنَة اِعْرِفُها مِنْاَخْزَمٍ و اين مثلى است كه حضرت به آن تمثل جُست :حاصل اينكه اين دشنام و ناسزا گفتن به ما، عادت و خوئيست دراهل شام كه معاويه در ميان آنهاسنّت كرده پس فرمود: حيّانآ اللّه وَ ايّاكَ هر حاجتى كه دارىبه نحو انبساط و گشاده روئى حاجت خود را از ما بخواه كه مى يابى مرا در نزدافضل ظّن خود به من ان شاءاللّه تعالى . عصام گفت : از اين اخلاق شريفه آن حضرت درمقابل آن جسارتها و دشنامها كه از من سر زد و چنان زمين بر من تنگ شد كه دوست داشتم بهزمين فرو بروم ، لا جرم از نزد آن حضرت آهسته بيرون شدم در حالى كه پناه به مردم مى بردم به نحوى كه آن جناب ملتفت من نشود لكن بعد از آن مجلس نبود نزد من شخصى دوست تر از آن حضرت و از پدرش .