معنی کلمه گستاخ گو ی در لغت نامه دهخدا گستاخ گوی. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) بی محاباگوی و بی صرفه گوی. ( آنندراج ) : از آن بوالفضولان گستاخ گوی وز آن بوالحکیمان دیوانه خوی.نظامی ( از آنندراج ).
معنی کلمه گستاخ گو ی در فرهنگ فارسی ( گستاخ گو ی ) ( صفت ) ۱ - گستاخ زبان.۲ - بیهوده گو : ازان بوالفضولان گستاخ گوی وزان بوالحگیمان دیوانه خوی ... ( نظامی )
جملاتی از کاربرد کلمه گستاخ گو ی موسی اگر ندارد تاب نگاه دوست گستاخ گو مرو به سوی جلوهگاه دوست مشو پیش مخدوم گستاخ گوی بریزد ملک آب گستاخ روی دوش با من گفت عشقت بنگر ای گستاخ گوی کندرین حضرت شکایت از کجا برداشتی