گستاخ دست. [ گ ُ دَ ] ( ص مرکب ) کنایه از چابک دست و جلد و تند کارکننده. ( برهان ) : دلیر و سخنگوی و دانش پرست به تیر و به شمشیر گستاخ دست.نظامی.
معنی کلمه گستاخ دست در فرهنگ فارسی
چابک دست چالاک : دلیر و سخنگوی و دانش پرست به تیر و به شمشیر گستاخ دست . ( نظامی )
جملاتی از کاربرد کلمه گستاخ دست
فاطمه گفت: از آنکه تو محرم طبیعت منی بایزید محرم طریقت من. از تو بهوا برسم و از وی بخدای رسم و دلیل سخن این است که او از صحبت من بی نیاز است و تو بمن محتاجی و پیوسته بایزید با فاطمه گستاخ میبودی تا روزی بایزید را چشم بر دست فاطمه افتاد که حنا بسته بود.
در نوجوانی، دیوید به علت تشکیل دادن یک اتحادیهٔ قماربازی، از مدرسه اخراج شد و پس از آن به کارهایی همچون کارگری و کار در کلوپهای شبانه پرداخت. تا اینکه مادرش موقعیتی برای یک مصاحبهٔ کاری در روزنامهای محلی برای او دست و پا کرد و اون از بین صد نفر شرکتکننده در این مصاحبه، به عنوان روزنامهنگار انتخاب شد. بعداً خودش اعتراف کرد دلیل این انتخاب این بود که شخصی که از او مصاحبه میگرفت غرور و گستاخی او را به حساب اعتماد به نفس او گذاشته بود.
از آنسوی، در نهاد و اخلاق شهرنشینان نیز فساد راه مییابد؛ مثلاً فسق و شرارت و پستی و حیلهورزی در راه بهدست آوردن معاش (خواه از راه صحیح خواه از بیراهه) فزونی مییابد، چنانکه میبینیم اینگونه کسان بر دروغگویی و قماربازی و غلوغشکاری و فریبندگی و دزدی و سوگندشکنی و رباخواری در معاملات گستاخ میشوند، و حشمت و وقار را، حتی در میان نزدیکترین خویشان و محارم خویش، از دست میدهند، حالآنکه خوی بادیهنشینی انسان را به شرم داشتن از گفتار بد در نزد خویشان و محارم وادار میکند.
و گر دست هر سو کشد در طعام بُوَد نیز با حرص گستاخ و رام
چون دست ما ز چاک گریبان شود جدا؟ گستاخ دامن مه کنعان گرفته ایم
درخصوص انگیزه شورش علیه علی توضیحات متعددی ارائه شدهاست. به نظر ولیری، علت واقعی این شورشها علیه علی، رویکرد بخشایشگر وی نسبت به مقصران قتل عثمان و ضعف وی در برخورد قاطع با شورشیان علیه خلیفه سوم بود. برخی از افراد به خاطر گستاخی و خطرآفرین بودن این جماعت، از دست آنان فرار کرده بودند. همچنین دلیل دیگر آنان در مخالفت با علی، سیاست «ضد قریش» بودهاست. لئورا وچا ولیری مینویسد طلحه و زبیر و عایشه درخواست داشتند که حدود شرعی باید برای همه بهطور مساوی برپا داشته شود و مجموعهای از اصلاحات باید انجام گیرد. از آنجایی که این سه تن در سرنوشت عثمان به نوبه خود مسئول بودند، علت شورششان در راستای درخواست خونخواهی عثمان و مقصودی که از اصلاحات مد نظر داشتند، مبهم به نظر میرسد. به نظر میرسد که انگیزههای اجتماعی و اقتصادی که به خاطر ترس از تأثیرگذاری تندروان بر علی برانگیخته شده بود، توضیح قانعکننده تری باشد تا احساسات شخصی. هرچند در میان مخالفان عثمان، بدون شک افراد میانهرو خواستار تغییر سیاستهای وی بودند؛ ولی هیچکس فکر نمیکرد که کار به تغییرات اساسی سیاستها بکشد. برخی مورخان نظیر مادلونگ بر این باورند که این چند تن کشته شدن عثمان را بهانهای برای مخالفت با علی و جاه طلبی خود قرار دادند؛ زیرا آنها، خلافت علی را با منافع خود، سازگار نمیدیدند. از سوی دیگر، مخالفان عثمان مدعی بودند که خون عثمان نیازی به قصاص ندارد، زیرا وی به خاطر عمل نکردن به قرآن و سنت محمد کشته شدهاست.
آشنایی ما با شخصیت کمبوجیه به کمک منابع دست دوم است زیرا سنگنوشتهای از دوران او باقی نمانده تا تصویر کاملتری از شخصیتش به دست دهد. بسیاری از تاریخنگاران کلاسیک، گزارش میدهند که کمبوجیه از زمان کودکی به بیماری صرع و جنون مبتلا بوده و همچنین ذکر میکنند که رفتار کمبوجیه در مصر همراه با خشونت، تمسخر خدایان مصری و تعرض به مقبرههای شاهانه بودهاست. این در حالیست که تاکنون هیچگونه گزارش و مدرکی از منابع مصری، مبنی بر تعرض و تخریب معابد مصر توسط کمبوجیه بهدست نیامده است. هرودوت میگوید که ایرانیان به کمبوجیه «جبار» میگفتند زیرا او نیمهدیوانه، ستمگر و گستاخ بود؛ اما این ارزیابی، نشاندهندهٔ تبلیغات منفی ایرانیان و مصریها در دوران پس از کمبوجیه است. او قطعاً از سوی بزرگان هخامنشی مورد تنفر بود زیرا کمبوجیه قدرت را در دستان خویش متمرکز کرده بود. روحانیون مصری نیز داستانهای نادرستی دربارهٔ وی انتشار دادند زیرا کمبوجیه، حقوق و بودجههای دولتی معابد مصری را کاهش داده بود. طبیعتاً این فرمان تنفر شدیدی را در میان کاهنان مصری نسبت به کمبوجیه برانگیخت که مطمئناً از سنت ضدکمبوجیهای سرچشمه میگیرد.
دست گستاخی من جرأت دیگر دارد گل ازان باغ نچینم که نگهبانش نیست
چو نبود شاه را عز و سیاست کشد از دست گستاخان ذلیلی
نبرد جام بخش برجستهای از رویارویی نظامی-سیاسی گسترده میان دودمان شیبانی و صفوی بود. این نبرد در ۱۱ محرم ۹۳۵ در شهر زورآباد سرزمین جام خراسان (دولت صفویان) روی داد. شاه تهماسب پس از رهایی از سالها کشمکش داخلی که باعث گستاخی ازبکان و دستدرازی به مرزهای ایران شده بود، برای راندن دشمن که تا میانههای ایران یعنی دامغان پیش آمده بودند و حتی بر این شهر فرمانروا گمارده بود، از پایتخت به سوی خاور ایران بهراه افتاد. او پس از رسیدن به مشهد و گذر از آن، احتمالاً به سمت هرات میرفت که در خسروگرد، نزدیک جام، گشتهای او ازبکها را یافتند و به او گزارش شد که همه ارتش ازبکان در نزدیکی زورآباد هستند.
33. روزى چند نفر در مهريز يزد براى تقسيم ارث پدر پيش من آمدند. يكى از اين وارثكه زن بود به برادرها گفت : حضرت عباسى ، به همديگر خيانت نكنيد! يكى از برادرهازبان به گستاخى گشود با كمال بى شرمى گفت : اگر حضرتابوالفضل العباس عليه السلام قدرت داشت دست خودش را حفظ مى كرد! ديرى نگذشتكه اين فرد گستاخ تصادف كرد و دست و پايش خرد شد. در نتيجه به وضع فلاكتبارى افتاد و تمام زندگيش از بين رفت .
از ندامت می زنم در روزگار خط به سر دست گستاخی کز آن سیب ذقن برداشتم
ز داغ شاه، نظرهاست هر شکاری را مده ز دست درین صیدگه عنان گستاخ
مکن دراز به طعن فلک زبان گستاخ ترنج دست قضا را مکن نشان گستاخ
پس از مرگ فاطمه عليها السلام على عليه السلام تنها ماند و يگانه ياور صريح وراستين خويش را از دست داد، و مردم دنيا پرست و زبون گستاخ امام را تنها گذاردند، و حقو قدر و پايگاه بلند و آسمانيش را نشناختند و امام هم براى پرهيز از هر گونه تفرقهكه وحدت مسلمانان را تهديد مى كرد به ناچار بهقبول چنان حكومتى تن در داد، ولى اين تحمل دردناك همچنانكه خود در خطبه شقشقيه اشفرمود، چنان دردناك بود كه گوئى خارى در چشم و استخوانى در گلو دارد.
حسن، بی پرده کند آبِ نگه را، ورنه دست، گستاخ به آن بندِ نقاب است مرا
ز پیش دیده گستاخ ما کی دست بردارد؟ گلستانی که در بر رخنه دیوار میبندد