گرگ نا
جملاتی از کاربرد کلمه گرگ نا
یوسفش آید به دیده گرگ زلیخا دیده به خوابش اگر خیال تو بیند
و جـويـاى حـال شـد: آنـهـا گـفـتـنـد: (پـدر جـان مـا رفـتـيـم ومـشـغـول مـسـابـقـه (سـوارى ، تـيـرانـدازى و مانند آن ) شديم و يوسف را كه كوچك بود وتـوانـائى مسابقه را با ما نداشت ، نزد اثاث خود گذاشتيم ، ما آنچنان سر گرم اين كارشديم كه همه چيز حتى برادرمان را فراموش كرديم و در اين هنگام گرگ بى رحم از راهرسيد و او را دريد)! (قالوا يا ابانا انا ذهبنا نستبق و تركنا يوسف عند متاعنافا كله الذئب).
جهانی پر از داد شد یکسره همی روی برتافت گرگ از بره
بدین یوسف مبین کآلوده گرگ است که بس خردست اگر جرمش بزرگ است