گره به کار اند
جملاتی از کاربرد کلمه گره به کار اند
یک گره به طرهٔ مشکین بند صدگره برین دل مسکین زن
عشاق سربهسر همه دیوانه گشتهاند تا او گره به سلسله مشکبو زده
صبح ز شرم تو زد گره به شکرخند مهر به دور تو با نقاب برآید
فسردگی است عنان تاب سالک از مقصود گره به سینه نگردد دلی که آب شود
نماند ناخن تدبیر در کفم صائب که این گره به سر زلف مدعا بسته است؟
اگر بود داوود، صوتش، گره به حلقش زدی همچو حلقه زره
چه عقده وا کند از دل جهان پست مرا؟ گره به ناخن پا مشکل است وا کردن
در آتش است نعل سفر رنگ و بوی را دامن گره به دامن این بی وفا مزن
به تن بر یکی آسمان گون زره چو مرغول زنگی گره به گره
چو گفتم آن گره بسته زود بگشاید گره به صد شد و یک جو از آن گره نگشاد