معنی کلمه گره بر ابرو زدن در لغت نامه دهخدا گره بر ابرو زدن. [ گ ِ رِه ْ ب َ اَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) گره بر ابرو برآوردن : چو دیدش گره زد بر ابرو ز خشم بدو گفت کای بدرگ شوخ چشم.اسدی.گمانم چو برزد به ابرو گره شه چین کمان را فروکرد زه.نظامی.مزن تا توانی بر ابرو گره که دشمن اگر چه زبون ، دوست به.سعدی.
جملاتی از کاربرد کلمه گره بر ابرو زدن صحرای راز خار سنان در جگر شکست دریای راز موج گره بر جبین فتاد مرا دلبستگی در قید زندان فلک دارد برون ناید ز سوزن چون گره بر تار میافتد روزگاری رشته تاب آرزو بودی، بس است چند روزی هم گره بر رشته آمال زن رشته ی وحدت چو قوم از دست داد صد گره بر روی کار ما فتاد چون گره بر ابروی قهرت زدند آسمان گوید کفیالله القتال