( گره بر ابرو درآ••• ) گره بر ابرو درآوردن. [ گ ِ رِه ْ ب َ اَ دَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) ترش رو شدن. عبوس گشتن : گره درمیاور بر ابروی خویش در آیینه فتح بین روی خویش.نظامی.
جملاتی از کاربرد کلمه گره بر ابرو درا
به شرح زلف دراز تو در نمیپیچم که زان هزار گره بر سر زبان آید
شکر پیش آن لب دروغیست شیرین بیا به چندین گره بر نی قند بسته
گره بر رشتهٔ ذکر ملایک میتواند زد سر زلفت که شد بر بستن زنار من باعث
گره بر ابروی خود میزنی و غیرت بین که یافت بر سر چشم که اعتبار گره
ز من هرچ گویند زین پس همان شوند این گره بر تو بر بد گمان
گره از سلسلهٔ زلف بتان بگشادند وان گره بر دل هر عاشق دیوانه زدند