گج کاری

معنی کلمه گج کاری در لغت نامه دهخدا

گج کاری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) کار گچ کردن. سفیدکاری. عمل سفید کردن. شید. رجوع به گچ کاری شود.

جملاتی از کاربرد کلمه گج کاری

خوشا محبت که فارغم کرد، زقید هستی،ز خود پرستی نه ذوق کاری، نه زیر باری، نه رنج امروز، نه بیم فردا
با ابتکار خود مدیریتی و آموزش فناوری‌های جدید به کارکنان کاری بس بزرگ را آغاز کردند و نوع مدیریتی آنها مدیریت شناور بود که در نتیجه آن درآمدها افزایش یافت، هزینه‌ها کنترل شد، خشنودی شغلی و تعهد شغلی کارکنان بالا رفت، کارکنان اعتماد به نفس بالایی پیدا کردند، مشتریان از انجام خدمات راضی بودند، ایده‌های جدید به طرف سازمان سرازیر شد و در نهایت یک تیم خود مدیریتی قوی به وجود آمد که تک تک اعضای آن قهرمانان تیم بودند که مشاغل مختلف را بر عهده می‌گرفتند و با موفقیت کار را به اتمام می‌رساندند که ظرفیت خدمات و فروش ۵۰ درصد افزایش یافت.
نیست کاری به آنم و اینم صنع پروردگار می‌بینم
کاری که‌ پس‌ از سه سال هم‌عهدی و صدق با من کردی بس است با غیر مکن
او بت دلبرست و نیست مرا هیچ کاری به جز پرستش وی
با قالب جسمانی با ما نرود کاری جسمانی و روحانی بگذار به یغمایی