گاو زور

معنی کلمه گاو زور در لغت نامه دهخدا

گاو زور. ( اِ مرکب ) زور گاو. قوت گاو :
دشمن به گاو زور نخیزاندم ولی
چون باد دوست خیزد، برگ خزان منم.مسیح کاشی ( از آنندراج ).دلاور بسرپنجه گاو زور
ز هولش به شیران درافتاد شور.سعدی ( بوستان ).|| ( ص مرکب ) پهلوانی که قوت او چون زور گاو باشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || کسی را گویند که بی ورزش کشتی گیری و ریاضت آموختن فنون آن در نهایت زور و قوت باشد. ( برهان ) ( آنندراج )( رشیدی ) ( غیاث ).

معنی کلمه گاو زور در فرهنگ عمید

۱. آن که زور و نیرویی مانند زور و نیروی گاو داشته باشد.
۲. زور و قوّت گاو.

معنی کلمه گاو زور در فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) زورگاو قوت گاو : دشمن بگاو زور نخیزاندم ولی چون باد دوست خیزد برگ خزان منم . ( مسیح کاشی ) ۲ - پهلوانی که زور او همسان قوت گاو باشد ۳ - کسی که بی ورزش کشتی گیری و آموختن فنون آن زور بسیار داشته باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه گاو زور

گاو نفس از مرغزار تن ترا گردد شکار گر توانی زور شیر مرغزاری داشتن
در سرزمين ايران كه مقدار جمعيت قليل است و زراعت وافى ، فقط با كار و زحمت كافى امكان پذير مى باشد كارگر نه تنها در كشتزار زحمت مى كشد، بلكه بايد در كندن و تميز كردن قنات ، كار و محصولات را جمع و جور كند، نفع ارباب در اين است كه با مستاجران خود به وجه نيكو حسن روابط داشته باشد. رعيت ايرانى كه حتى حق شكايت و بدرفتارى و اجحاف ماموران مالياتى را داراست ، زارع ايرانى فقير است . نادان و بيچاره است به ظاهر خوش بنيه و از جهت زور و قدرت چون گاو نر است . او انتظار و اميدى درباره رونق كار خويش ندارد. بردبارى و پشتكار شيوه كار اوست لحظه بدبختى او وقتى است كه آب ناياب شود، يا از پس خشكسالى شديد در ناحيه او قحطى پيش آيد.