گاو زاده. [ وِ دَ / دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاوی که زاییده است. || مجازاً، گنج بی رنج ، غنیمت بارده ، نان پخته : در دخل هر شحنه و محتسب را گشاده ست تا هست ازارت گشاده ز احداث فسق تو مر این و آن را زهی نان پخته زهی گاو زاده.سوزنی.، گاوزاده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) زاییده گاو.
جملاتی از کاربرد کلمه گاو زاده
مى كند از دل و جان و زبان ، غمزده وصاف حزين ، وصف ميهن ، يكه سوار فرسشير دلى ، فارس ميدان يلى ، زاده سلطان ولى ، حضرت عباس على ، ماه بنى هاشم وسقاى شهيدان ز وفا، شير صف معركه كرب و بلا، مير و علمدار برادر، كه شه تشنهلبان را همه جا يار و ظهير است ، به هر كه مشير است ، گه بزم و زير است ، گه رزمچو شير است ، به رخسار منير است ، زهى قوت بازو و زهى قدرت نيرو، كه به پيكانعدو چون فرس عزم برون تاخت ، ز سهم غضبش شير فلك زهره خود باخت ، زهول سخطش گاو زمين ناف بينداخت ؛ اميرى كه اگر روى زمين يكسره لشگر بود و پشتبه هم در دهد و بهر جدالش بستيزند، ز يك نعره او زهره بريزند، بدين قوت و شوكت ،بنگر بهر برادر، به صف كرب و بلا تا به چه حد برد به سر شرط وفا را.