معنی کلمه کیوان خدیو در لغت نامه دهخدا کیوان خدیو. [ ک َی ْ/ ک ِی ْ خ ِ / خ َوْ ] ( اِخ ) پادشاه کیوان. خداوندگار کیوان. کنایه از خدای بزرگ و بلندمرتبه : رخان سیاوش چو خون شد ز شرم بیاراست مژگان به خوناب گرم چنین گفت بادل که از کار دیومرا دور داراد کیوان خدیو.فردوسی.
معنی کلمه کیوان خدیو در فرهنگ فارسی پادشاه کیوان . خداوند گار کیوان . کنایه از خدای بزرگ و بلند مرتبه .
جملاتی از کاربرد کلمه کیوان خدیو خدیو کشور جم حکمران ملک عجم کزو به ذروهٔ کیوان رسیده ایوانم جهان کیوان خدیو عدل و انصاف اطاعت سنج امرش قاف تا قاف ز فّرِ مدح کیوان فر خدیوی که امرش را قضا بنهاده گردن ای خدیوی که به تکلیف و ارادت تقدیر طوق فرمان تو در گردن کیوان آورد