کیسۀ اب

معنی کلمه کیسۀ اب در فرهنگستان زبان و ادب

کیسۀ آب
[زیست شناسی] ← درون شامۀ رویان

جملاتی از کاربرد کلمه کیسۀ اب

ببین کبودی این کیسۀ سپهر که او به یک درست چنین تیز میکند بازار
یکروزه خرج کیسۀ صراف جود اوست از مهر هر ذخیره که کان در دکان نهاد
همه از کیسۀ کفت باشد هر چه باد خزان نثار کند
زین پس من و عیش خوش که از کیسۀ عمر زین بیش به خرج غم نمی‌پردازد
گر ز نقد خوشدلیها کیسۀ طبعت تهیست خیز و بستان مایه یی از طبع نا اهلان بوام
پیوسته ترا حال پریشان باشد خرج تو همه ز کیسۀ جان باشد
بنان مصری گوید بمکّه بودم و جوانی پیش من بود کیسۀ نزدیک او آوردند که درو درم بود، پیش او بنهاد گفت مرا اندرین حاجت نیست این مرد گفت بر مسکینان تفرقه کن چون شبانگاه بود این مرد را دیدم که خویشتن را چیزی طلب میکرد گفتم اگر خویشتن را چیزی بگذاشتی از آنک نزدیک تو آوردند گفت ندانستم که تا اکنون بزیم.
چون کیسۀ غنچه را صبا پر زردید غمّازی کرد و پرده بروی بدرید
همّتِ عالی با کیسۀ خالی دردی است که به آن درد گرفتار نگردد کافر
سخی گنجی که در گنجینه دارد گدا در کیسۀ خود می شمارد