کوچک شمردن گناهان

معنی کلمه کوچک شمردن گناهان در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] گناه در لغت فارسی به معنای جرم، بزه، خطا و نافرمانی و در لغت عربی معادل ذنب، اثم، معصیت وسیئه می باشد و به معنای نافرمانی و انجام عملی بر خلاف قانون الهی است. به عبارت دیگر هر چه که مخالف کرامت انسانی است و او را از اصلی ترین هدف حیات باز دارد، گناه محسوب می شود.
گناه، تقسیم کلی آن دو قسم است؛ کبیره و صغیره و کوچک شمردن گناه شامل هر دو قسم می شود.
گناه کبیره مانند ترک واجبات و انجام دادن محرمات که متاسفانه یک عده زیادی از افراد مسلمان، بعضی از آن را رعایت نمی کنند و در حرف آن را بد می دانند ولی در عمل به راحتی مرتکب آن می شوند مانند دروغ، غیبت، تهمت، حسادت، کبر، ریا، ربا و...
گناه صغیره مانند نیش خن زدن یا آهسته زدن و غیره
اما مکروهات و ترک مستحبات، مثل با دست چپ غذا خوردن، مراعات نکردن ورود با پای راست به مسجد و غیره؛ از گناهان صغیره نیستند و در عمل به مستحبات و ترک مکروهات باید افراط و تفریط نشود و حق و حقوق زندگی با همسر و خانواده رعایت شود و بر آن ها سخت نگذرد و بعضی از آن ها اصلا تعارضی با حقوق همسر و فرزند ندارند مثل غذا خوردن با دست راست یابا پای راست وارد مسجد شدن و غیره، پس در عمل به بعضی از مستحبات و ترک مکروهات باید دقیق و رعایت اطرافیان شود و در آن انعطاف داشت و رکن اساسی در زندگی فردی و اجتماعی یک فرد مسلمان ترک گناهان کبیره است و باید مرتکب آن نشد و در صورت ارتکاب زود توبه و استغفار کرد.
بنابر آن چه که نقل شده (به این مضمون): عالمی متقی در هنگام خواستگاری و ازدواجش، به همسرمحترمه اش می گوید آن چه که در زندگی من و شما باید مراعات شود، واجبات و ترک محرمات است و چیزی بیشتر ازاین از شما نمی خواهم.
صفات مومنین و متقین در قرآن

جملاتی از کاربرد کلمه کوچک شمردن گناهان

«در دشتی پرآب است و سرسبز، آنجا که رودهای آسوپوس روانند و خاکِ پربار بیوتیا را سیراب می‌کنند، به کیفر گستاخی و سزای کوچک شمردن خدایان، مادرِ بدبختی‌ها چشم‌به‌راه آنان است.»
شاه که از رفتار او دلی پر خون داشت، از او پرسید کوچک شمردن ولینعمت را مجازات چیست؟ وزیر بی‌خبر پاسخ داد مرگ.
وود این اصطلاح را نخستین بار در مقاله ای که در هفته نامه نیو ریپابلیک بر دندان‌های سپید زادی اسمیت نوشته شده بود به کار برد. قصد او از به کاربردن این اصطلاح کوچک شمردن رمان نویسان معاصر بود که رمان‌های بزرگ و جاه طلبانه شان «راجع به هزاران چیز می‌داند ولی حتی یک انسان را هم نمی‌شناسد.»