کور و کر. [ رُ ک َ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) آن که دیدن و شنیدن نتواند: محارم شاه باید کور و کر باشند یعنی ابراز اسرار شاه نکنند. مثل کسانی که ندیده و نشنیده اند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || کنایه از مردم بی خرد و نادان. بی بصیرت و جاهل : آنچه گفتم یاد گیر و آنچه بنمودم ببین ورنه همچون کور و کر عامه بمانی کور و کر.ناصرخسرو.تا مرد خرد کور و کر نباشد از کار فلک بی خبر نباشد.ناصرخسرو.
معنی کلمه کور و کر در فرهنگ فارسی
آنکه دیدن و شنیدن نتواند. یا کنایه از مردم بیخرد و نادان . بی بصیرت و جاهل
جملاتی از کاربرد کلمه کور و کر
کس در زمانه مردم و راحت بهم نیافت در شهر کور و آینه با هم که یافتست؟
باز بعضی عاشق دُرّ و گهر از ره حق بازمانده کور و کر
وصف ذات قدر ایشان را نباشد منتهی عارفان حیران در اینجا عقل ها کور و کرند
فکر فرنگ پیش مجاز آورد سجود بینای کور و مست تماشای رنگ و بوست
نفخ صورست از تو جود و کرم دست بذل تو کور و مرده درم
خلق شهری جملگی سمع و بصر گشته خلق شهر دیگر کور و کر
ور به گوش هوش و چشم دل همی کور و کری از ملک چون نکته گویم چون تویی از انس و جان
همه نان کور و حجره زادانند ریش خود میریند و شادانند
قابل ضو بود اگر چه کور بود شد ازین اعراض او کور و کبود
ببین اکنون که کور و کر شبان شد علوم دین همه بر آسمان شد